گوش
نویسه گردانی:
GWŠ
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع در 10 هزارگزی جنوب نیکشهر، کنار شوسه ٔ نیکشهر به چاه بهار. کوهستانی و گرمسیر مالاریایی و سکنه ٔ آن 80 تن و آب آن از رودخانه است . محصول آن برنج و خرما و شغل اهالی زراعت وراه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا ۞ است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره ٔ آمریکایی...
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفرو...
گوش خز. [ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گوش + خز، خزنده =گوش خزک ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانوری است که آن را هزارپا میگویند. (برهان ). کرم ...
گوش رس . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) که به گوش رسد. (آواز و صدا) که شنیده شود. که فاصله چندان بود که آوا شنیده شود: آواز او گوش رس نبود.
گوش گل . [ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ نوعی از صدف از طایفه ٔ حیوانات ناعمه یا عدیم الفقار ۞ . (یادداشت مؤلف ). || نفخ غده ٔ زیرگوش . نکاف و آن آ...
گوش لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه خطش هنوز ندمیده باشد. (برهان ) (آنندراج ).
گوش کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ گوش . که گوش را کشد و پیچاند. متوجه ساختن صاحب گوش را یا بدنبال خود کشاندن خداوند گوش را : مر شما ...
نه گوش . [ن ُه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که نه زاویه دارد.
گوش جان سپردن، به معنی با تمام وجود شنیدن، منظور آن که حرفی یا سخنی را پذیرفتن و در راه و رسم زندگی خود قرار دادن است.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.