گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گوی نویسه گردانی: GWY گوی . (اِ) گه . گوه . فضله ٔ آدمی و دیگر جانوران : ز جغد و بوم به دیدار شومتر صد بارولی به طعمه ۞ و خیتال ۞ جخج ۞ گوی همای .سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی نیک گوی نیک گوی . (نف مرکب ) زبان آور. فصیح . (ناظم الاطباء). || آنکه درباره ٔ دیگران سخن نیکو گوید. (فرهنگ فارسی معین ). هزل گوی هزل گوی . [ هََ ] (نف مرکب ) هزل گو. رجوع به هزل گو شود. هوس گوی هوس گوی . [ هََ وَ ] (نف مرکب )سوفسطایی . اهل سفسطه . (یادداشت مؤلف ) : شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین که محرومند ازاین عشرت هوس گویان ... گوی گام فوتبال گوی خاک کره ی خاکی گوی قلوه حجم کروی قلوه مانند (آینه ای بسیار بزرگ در پارک شیکاگو ) ارنی گوی ارنی . [ اَ رِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) (از: اَرِ + نَ + ی ) بنما مرا. و این اشارت است بقصه ٔ موسی علیه السلام : قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7)؛... گوی پنجه والیبال گوی پنجه گوی پنجه = والیبال نکته گوی نکته گوی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته سنج . نکته پرداز. (آنندراج ). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود