تمکین
نویسه گردانی:
TMKYN
پذیرفتن، قبول کردن، سر نهادن، زیر بار رفتن
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تمکین . [ ت َ ] (ع مص ) دست دادن . || جای دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). جای دادن و پابرجا کردن . (غیاث اللغات ). پای بر ج...
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) از احفاد ملامحمد امین فاضل و معروف به تمکین مولوی بود و در شمار دانشمندان شاهجهان و عالمگیر درآمد و در علوم عقلی و نق...
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) سید رضاخان . وی در حوالی کرمانشاهان می زیست و از احفاد شاه نعمت اﷲ ولی بود و در عرفان و تصوف مقامی بلند داشت و در سا...
تمکین . [ ت َ ] (اِخ ) میرزا محمد علی کشمیری و برادر زاده ٔ عبدالرسول استغنا بودکه چندی شاگردی عم خود کرده بود. طبعی خوش و لحنی مطبوع داشت...
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد : ب...
تمکین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین دادن . مدح . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || وقع گذاشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : از بس مکان که...
تمکین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . مدح و وقع گذاشتن . (از آنندراج ) : و بهمن او را عزل فرمود و بجای او کیرس ۞ را بگماشت و تمکی...
تمکین نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تمکین کردن . اطاعت کردن : جوانمرد شاطرزمین بوسه دادملک را ثنا گفت و تمکین نهاد.سعدی (از آنندر...
تمکین یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) رخصت یافتن . اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن : اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت ...
تمکین شیروانی . [ ت َ ن ِ ] (اِخ ) حاج زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی بسال 1193 هَ . ق . در شماخی متولد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت و به...