بند
نویسه گردانی:
BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
بند کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . (فرهنگ فارسی معین ). محکم گرفتن و اسیر کردن . (غیاث ). زندان و حبس کردن : چو آی...
بیشه بند. [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهات کوهسار، تابع هزارجریب در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 123).
بیضه بند. [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ب َ ] (اِ مرکب ) فتق بند. خصیه بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فتق بند شود. || شلوار مخصوصی که در موقع ورزشهای ...
بینی بند. [ بی ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از نقاب زنان . (آنندراج ). نقاب و چیزی که برروی بینی بندند مانند زنان تازی . (ناظم الاطباء). فدام . (یا...
پاچه بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِمرکب ) ۞ بند پای جوارح طیور. بند پای باز و جز آن از مرغان شکاری . سباقاالبازی . تسمه ٔ خرد و نرم که به پای ب...
پنجه بند. [ پ ُ ج َ ب َ ] (اِ مرکب ) ۞ (از: پنجه ، پیشانی + بند) پیشانی بند. به زبان ماوراءالنهری .عصابه ای باشد که زنان بر پیشانی بندند : بپ...
پنچه بند. [ پ ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پنجه بند. پیشانی بند. عصابه .
پوزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (اِ مرکب ) ۞ آلتی که بر دهان حیوان چون اسب و خر و گاو و گوساله وگوسفند و سگ و امثال آن بندند تا زیان بکشت نرسا...
پیچه بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) عصابه . (صحاح الفرس ). عصابه که زنان بر پیشانی بندند. پیشانی بند. (برهان ). || بندپیچه . رشته ٔ پیشانی ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.