اجازه ویرایش برای همه اعضا

بند

نویسه گردانی: BND
به معنی محل؛ مثل دربند. به لغت وند هم مراجعه بفرمائید. در مواردی ب و و در فارسی میتوانند جانشین یک دیگر باشند. مثل گاو و گاب در گویش مردم اصفهان. مثل بند و وند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
چفته بند. [ چ َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِ مرکب ) چفته . جفته . چفته بندی . وادیج . واییج . چوب بندی تاک انگور و امثال آن . داربست مو. شاخه هایی از درخت...
بست بند. [ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 108هزارگزی شمال باختر لار در دامنه ٔ شمالی کوه فلات ونک قر...
بند بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) توقع و طمع داشتن . (غیاث ) (ناظم الاطباء). طمع بستن و توقع کردن . (آنندراج ). توقعداشتن . طمع داشتن . (فرهنگ ...
بنچه بند. [ ب ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پیشانی بند، بزبان ماوراءالنهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
بند امیر.[ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) بندی است در حوالی شیراز که درزمان عضدالدوله دیلمی امیر نام شخصی به امر او ساخت و بعضی گویند مرد مسافری امیر...
بند امیر. [ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان کربال که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است . دارای 1160 تن سکنه است . در این قصبه سد و ...
بند امیر. [ ب َ دِ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش خرقان شهرستان ساوه که 486 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
آذین بند. [ ذیم ْ ب َ ] (نف مرکب ) شهرآرای .
بند آمدن . [ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چون بند آمدن زبان . || قطع شدن (مایع از جریان ). (فرهنگ ...
باره بند. [ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده . (انجمن آرا...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.