اجازه ویرایش برای همه اعضا

آ

نویسه گردانی: ʼA
1 - فعل امر از مصدر آمدن که بیش تر به شکل آی می آید و یا با «ب» زینت به صورت بیا به کار می رود.
2 - در زبان اوستایی پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و به معانی گوناگونی به کار می رود: پیش، جلو، نزد، نزدیک، به خاطر، به وسیله ی، بالای، پهلوی، جنب، به سوی، روی، در. گاهی به معنی برای نیز به کار می رود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حفظکم ا. [ ح َ ف ِ ظَ ک ُ مُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا نگاه دارد شما را. خدا نگهدار شما باد!
ده فتح ا. [ دِه ْ ف َ حُل ْ لا ه ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 11هزارگزی باختری بنجار. سکنه ٔ آن 423 تن . آب آن از...
اسرائیل ا. [ اِ لُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب یعقوب پیغامبر. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به اسرائیل شود.
ان شاء ا. [ اِ ئَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ شرطیة) ۞ کلمه ٔ غیرموصول ۞ که در مقام استقبال کارها استعمال می کنند؛ یعنی اگر بخواهد خدا. (ن...
فی سبیل ا. [ س َ لِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) در راه خدا. محض رضای خدا. (یادداشت مؤلف ) : بجای گندم و جو او همی دهد زر و سیم به آشنا و به بیگا...
قاتلهم ا. [ ت َ ل َ هَُ مُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ نفرینی ) در مقام نفرین گفته شود. خدا بکشد ایشان را. یلعنهم اﷲ و یخزیهم .
ارفههم ا. [ اَ ف َ هََ هَُ مُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) برآسوده و تن آسان داراد ایشان را خدای . (منتهی الأرب ).
ارقأه ا. [ اَ ق َ ءَ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خشک و ساکن گرداناد اشک او را خدای . (منتهی الأرب ).
شم-ع جهان . [ ش َ ع ِ ج َ ] (اِخ ) نام برادر محمدخان ، خان کاشغر. در اوایل قرن نهم هجری می زیست . (یادداشت مؤلف ).
حسینیه ٔ ا. [ ح ُ س ِ ی ِ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول . واقع درسی هزارگزی شمال باختری اندیمشک و دو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.