اجازه ویرایش برای همه اعضا

سفر

نویسه گردانی: SFR
این واژه عربی است و پارسی آن یانا می باشد که واژه ای سنسکریت است
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سفر. [ س َ] (ع مص ) نوشتن . (غیاث ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). || (اِ) نشان . ج ، سفور. (منتهی الارب ). |...
سفر. [ س َ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مقابل حضر. بریدن مسافت . (از منتهی الارب ) : سفر خوش است کسی را که با مراد بوداگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش ...
سفر. [ س ُ ف ُ / س ُ ف َ ] (اِ) مصحف «سغر». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیخول که خارپشت بزرگ باشد. صاحب مؤید الفضلاء میگوید که این لغت سغ...
سفر. [ س ِ ] (ع اِ) کتاب . (غیاث ) (دهار) (زمخشری ). کتاب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : شه حسام الدین که نور انجم است طالب آغاز سفر پنجم ...
معرب سپر یا سپار است از ریشه سپردن یا سپاردن یه معنای به جای دیگری رفتن - ره پیمودن - گشت و گذار کردن از این واژه همخانواده های رهسپار - ره سپردن - س...
هم سفر. [ هََ س َ ف َ ] (ص مرکب )رفیق راه . کسی که با دیگری به سفر رود : هم سفرانش سپر انداختندبال شکستند و پپرداختند. نظامی .هم سفران جاهل ...
خوش سفر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه در سفر ماندگی ننماید و با رفیقان و همسفران تازه روی باشدو هم از خدمت بدیشان دریغ نکند. (یا...
زاد سفر. [ دِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ،اِمرکب ) زاد راه . توشه . آنچه مسافر از خوراک برای سفر خود بردارد. رجوع به زاد و زاد راه و توشه شود.
ساز سفر. [ زِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسباب سفر. سامان سفر. بسیج سفر. ساختگی . سامان : شغلکی دارم بر دست که از موقف آن هم مرا سا...
سفرِ سنگ عنوان یک فیلم سینمایی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۵۶ خورشیدی است.[۱][۲][۳] فیلمنامهٔ سفر سنگ با نگاهی به ق...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
علیزاد
۱۳۹۱/۱۰/۰۱ Iran
0
3

از زمان جدایی اقوام هندوایرانی و شکل‌گیری تمدنهای هند و ایران باستان سالها گذشت و واژه‌های پارسی و سنسکریت به عنوان ۲ زبان کلاسیک مستقل از یکدیگر رشد و گسترش داشته‌اند. بنابراین نمی‌توان واژه‌های سنسکریت را جایگزین فارسی کرد . چنین کاری را گروه آذرکیوان به نام دساتیر انجام می‌دادند که درست نیست اگر واژه ی سفر معرب سپر نباشد (بنا به گفته‌ی یکی از کاربران) در عربی هم مسافرت حرکت دسته جمعی بادها است نه این معنی ای که ما در نظر داریم چراکه این سفر در عربی رحلة است در اشعار و متون فارسی واژه‌ی رهنورد و راهی را برای مسافر بکار بردند که اگر اسم فعل آن را جستجو کنیم ، سفر معنی رهپیمایی ، رهنوردی و ... خواهد داشت


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.