اجازه ویرایش برای همه اعضا

دار

نویسه گردانی: DʼR
قایمه - راست - عمود
دار کردن = قایمه کردن - عمود کردن
داریدن = قایمه کردن - خط قایمه کشیدن - عمود کردن

خطی بر آن میداریم ( دار میکنیم ) = خط قایمه ای بر آن میکشیم - خطی بر آن عمود میکنیم

مخالف تخت است که افقی است
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
گوشت دار. (نف مرکب ) دارای گوشت . || سمین و فربه و تناور. (ناظم الاطباء). بسیارگوشت . پرگوشت . گوشتالود. گوشتالو.- میوه (کدو، بادنجان ) گوشت ...
گوشه دار. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است . || کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و ک...
لرزه دار. [ ل َ زَ / زِ ] (نف مرکب ) صاحب لرزه .
گیتی دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ گیتی . صاحب و قابض گیتی . گیتی آرای و گیتی بان که به معنی پادشاه باشد. (از بهار عجم ) (آنندراج ). مالک عالم و...
دار ملکت . [ رِ م ُ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارملک : دارای دارملکت او شاه مشرق است کانواع نعمت از در دارا رسد مرا.خاقانی .
دار عیسی . [ رِ سا ] (اِخ ) چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کرده بودند. این چوب یکی از ذخایر گرانبهای کلیسای آناستازیس در شهر اورشلیم ب...
دار غرور. [ رِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرای خودخواهی و خودبینی ، کنایت از دنیا : بشادی جهان دل را مکن شادکه آن دار غرور آمد ز بنیاد. ...
دار فانی . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرای ناپایدار. کنایت از این جهان . دنیا. رجوع به دار و دارالفتا شود.
دار کنار. [ ک ِ / ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 149).
دار مسیح . [ رِ م َ ] (اِخ ) چوبی که مسیح پیامبر را بر آن مصلوب کردند. چلیپای ترسایان . رجوع به دار عیسی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.