گیر
نویسه گردانی:
GYR
گیر /gir/ معنی ۱. = گرفتن ۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر. ⟨ گیرودار: [مجاز] ۱. آشوب؛ هنگامه. ۲. مشغله؛ گرفتاری. فرهنگ فارسی عمید. /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// مترادف و متضاد ۱. بست، بند، قید ۲. گرفتاری فعل بن گذشته: گیر افتاد بن حال: گیر افت دیکشنری انگلیسیترکیعربی bite, block, catch, corners, entanglement, hitch, holdup, jam, knot,wedged, stuck
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گیر. (اِمص ) بیشتر با مشتقات مصدر کردن و داشتن صرف شود. از گرفتن به معنی بسته شدن و ممنوع شدن باشد. سد و مانع راه چیزی شدن :یک سنگ در ر...
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و ه...
گل گیر. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. (آنندراج ). مقراضی که با آن گل فتیله ٔ چراغ برند. گاز : خاکساران ز اغنیا ...
گل گیر. [ گ ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ گل . || (اِ مرکب ) قطعه آهنی محدب که بالای چرخ اتومبیل ، دوچرخه و موتوسیکلت قرار دهند بخاطر زدودن گل .
گل گیر. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفتگل ....
طل گیر. [ طُ ] (نف مرکب ) زنی که علاج کودک طُل گرفته کند.
پی گیر. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )تعقیب کننده . دنبال گیرنده . || ردزن . اثرشناس . شناسنده ٔ رد پا: چون سرافةبن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گ...
تب گیر. [ت َ ] (نف مرکب ) تب دار. مبتلا به تب . آنکه تب گیرد.
دم گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده . گیرنده...
ره گیر. [ رَه ْ ] (نف مرکب ) سیاح و مسافر. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راهزن . قطاع الطریق . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان آسوده شد از دزد ...