اجازه ویرایش برای همه اعضا

بعد

نویسه گردانی: BʽD
baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوستایی) ابعاد: ویشِل (با پسوند جمع لکی اِل)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
گره بر باد زدن . [ گ ِ رِه ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گره بر باد کنایه از بی اعتباری دنیا باشد، چه هرگاه گویند گره بر باد مزن ، مراد این باشد ک...
«بهاران خجسته باد» نام سرودی انقلابی و امیدبخش و جزو نخستین و از مشهورترین سرودهایی هست که پس از انقلاب ۱۳۵۷ و سقوط نظام شاهنشاهی(حکومت پهلوی)، در گرا...
باد بمشت پیمودن . [ ب ِ م ُ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) کوشش بیفایده و امر لغو کردن . (آنندراج ). رجوع به باد شود.
باد در سر افکندن . [ دَرْ س َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مغرور و متکبر بودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). رجوع به باد در زیر دامن...
باد در قفس بودن . [ دَرْ ق َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به باد در قفص بودن و باد شود.
باد در قفص بودن . [ دَرْ ق َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از امر محال بودن باشد : چو باد در قفص انگار کار دولت خصم از آنکه دیر نپاید چو آب در غر...
باد در کف داشتن . [ دَرْ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بی ماحصلی و مفلسی و تهی دستی باشد. (برهان ). رجوع به باددرکف شود.
باد در مغز نشستن . [ دَرْ م َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) باد در دماغ نشستن . غرور و تکبر در سر پدید آمدن . عظمت و بزرگی در آن پدید آمدن و این است...
باد صدوبیست روزه . [ دِ ص َ دُ زَ / زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بادی است موسمی که از نیمه ٔ جوزا (خرداد) وزد.
باد و برف آوردن . [ دُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از امر محال انجام دادن : همه کارهای شگرف آوردچو خشم آورد باد و برف آورد.فردوسی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.