پرچم
نویسه گردانی:
PRCM
پرْچَم، قطعهای پارچۀ منقوش به نشانی خاص که معمولاً به میلهای آویخته میشود و بهعنوان نماد قوم، کشور، آرمان، و یا سازمان معینی به کار میرود (دبا، 13 / 582). در زبان فارسی گاهی از واژههای دیگری مانند درفش، عَلَم و رایت نیز به جای پرچم استفاده میشود. در زبان محاوره نیز واژۀ پرچم کمتر کاربرد دارد و بیشتر واژههایی مانند عَلَم و بیرق به کار میرود. درگذشته برای پرچم از پوست گاو به جای پارچه استفاده میشده است. کلماتی چون بیرق، علم، رایت، لوا، سنجق، علامت، و بند نیز در زبانهای عربی و ترکی به همین معنا به کار رفته است. امروزه از پرچم بهعنوان مهمترین نماد هویت ملی کشورها، بهطور گسترده توسط دولتها، سازمانها، گروههای مختلف کشوری و لشکری، و در مراسم و تشریفات دولتی و بینالمللی استفاده میشود. افزون بر این، سازمانهای فراملیتی، مانند سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان ملل متحد و اتحادیۀ اروپا نیز از پرچم ویژۀ خود استفاده میکنند (نک : همان، 13 / 583). مردم در زبان محاوره از واژۀ پرچم تنها بهعنوان یک نشان ملی و میهنی استفاده میکنند. به نظر میرسد که بیشترین استفاده از کلمۀ پرچم در زبان مردم در ورزش و مسابقات ورزشی باشد؛ در حالی که در زندگی روزمره، وقتی از چنین نشانی در مراسمی همچون نشان دادن مجالس روضهخوانی، اطلاعرسانی دربارۀ برگشتنِ زائری از زیارت عتبات عالیات، مرگ یکی از اهالی خانه و بهخصوص در مراسم عزاداری دهۀ محرم و در تعزیهها استفاده میکنند، واژههای علم و بیرق را به کار میبرند (نک : ه د، عاشورا؛ تاسوعا؛ تعزیه). در عرف بینالملل، هر کشوری با پرچمش شناخته میشود و هر ملتی در طراحی پرچم خود سعی میکند که پرچمش از سویی بیانگر انگیزهها، آرمانها، رویکرد سیاسی، مذهبی و فلسفی، و از سوی دیگر بیان کنندۀ شرایط جغرافیایی، فرهنگی و حوادث سرنوشتساز در تاریخ آن ملت باشد. رنگها و نشانههای موجود در پرچم مفاهیم نهفتهای را در خود دارند و دربارۀ برافراشتهشدن، پایینآوردن، و بزرگداشت آن مراسمی در نظر گرفته میشود. پرچم کنونی جمهوری اسلامی ایران پارچهای است به شکل مستطیل که معمولاً بر بالای میلهای برافراشته میشود و بر اساس اصل 18 قانون اساسی شامل 3 رنگ است: سفید در وسط آن به نشانۀ صلح، سبز در بالای آن به نشانۀ اسلام، و سرخ در پایین آن به نشانۀ دلاوری ایرانیان. در وسطِ رنگ سفید نشان لالهگونی ــ که نمـاد خـون شهدای انقلاب اسلامی است ــ مرکب از یک نیزه و دو هلال در طرف چپ و دو هلال در طرف راست آن، و تشدیدی بر بالای نیزه به نشانۀ نیروی مضاعف آن آمده است. در کنارۀ بالا و پایین قسمت سفید پرچم، عبارت «الله اکبر» با خط بنّایی 22 بار نوشته شده که تاریخ انقلاب اسلامی (22 بهمن) را نشان میدهد (نک : دبا، 13 / 586-587). رموز طراحیِ نشانِ میان بخش سفید پرچم جمهوری اسلامی ایران را چنین توضیح دادهاند: اصل «قربة الی الله» مد نظر بوده، و 5 اصلِ توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت در آن در نظر گرفته شده است. اصل توحید بهعنوان عمود و ساقۀ اصلی، در قالب نمادی چون نیزه یا خنجر، با تشدیدی بر روی آن به نشانۀ شدت، در میان نقش قرار دارد که قائمبودن آن نماد قدرت، استحکام و استواری است. مجموعۀ آن در ترکیب و ساخت کلی، بیانگر کلمۀ الله است و کلمۀ توحید، یعنی لا الٰه الا الله را در خود مستتر دارد. خطوط هلالی طرح که در یک دایره محاطاند، نصفالنهاریبودن کرۀ زمین، و در عین حال جهانیبودن دعوت اسلام را تداعی مینماید. عبارت الله اکبر در دو نواره به خط بنّایی طوری تنظیم شده است که 11 الله اکبر در نوار بالا در مرز رنگ سفید و سبز، و 11 الله اکبر در نوار پایین، در مرز سفید با سرخ قرار گیرد («ویژگیها ... »، 132، 135). در بالای عمارات دولتی، پرچم به صورت کاملاً افراشته بالا برده میشود و برای نشان دادن عزای ملی، آن را به صورت نیمهافراشته در مقابل دید همگان قرار میدهند. مردم نیز برای نشان دادن مشارکت خود در جشنهای ملی، سردر مغازههای خود را با همین پرچم آذین میبندند و گاهی آن را پرچم، و گاهی نیز بیرق یا بیدق مینامند. برای پرچم در هر دورهای از تاریخ ایران، لغتی خاص مرسوم بوده است. در دورۀ قبل از اسلام آن را درفش مینامیدند که در اوستا نیز بارها آمده است: «چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من، اهورهمزدا آفریدم، بلخ زیبای برافراشتهدرفش بود» (وندیداد، فرگرد 1، بند 7؛ نیز نک : رضی، 210). «ای زردشت! اگر خواستار چیرگی بر سپاه فراخسنگر، بزرگدرفش، افراشتهدرفش، گشودهدرفش و خونیندرفش دشمنی ... » (نک : هرمزدیشت، بند 11). «پس اهورهمزدا گفت: اگر مردمان بهرامِ اهورهآفریده را آنچنان که شاید نثار پیش آورند و ستایش و نیایشی که درخور او ست بر طبق بهترین راستی به جای آورده شود، هرآینه به ممالک ایران لشکریان داخل نشوند، نه سیل نه جرب و نه زهر و نه گردونهای لشکر دشمن و نه بیرقهای برافراشته» (بهرامیشت، کردۀ 17، بند 48). «آنان که هوم نوشیدند، نباید به دلخواه خویش همچون گاودرفش در جنبش باشند» (یسنا 10، بند 14). در تفسیر پهلوی گاودرفش به صورت مرکب نیز در اوستا (وندیداد، همانجا) به معانی درفش افراشته، درفش بلند، درفش گشوده، درفش در اهتزاز، درفش سهمگین، درفش ترسناک، و درفش پهن آمده است (نک : هرمزدیشت، بند 11؛ تیریشت، کردۀ 16، بند 56؛ فروردینیشت، کردۀ 29، بند 136). مشهورترین درفش همان درفش کاویانی است که شاهنامه آن را چرمی ذکر کرده که پیشبند کاوۀ آهنگر بوده است. کاوه آن را بر سر نیزهای کرد و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را بر تخت نشاند، و به گفتۀ ابوریحان در آثار الباقیه (ص 222)، و خوارزمی در مفاتیح العلوم از پوست خرس، و بهقولی از پوست شیر بود. ثعالبی در غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم نوشته است: درفش کاویانی پس از جنگ قادسیه به دست عربی از قبیلۀ نخع افتاد. سعد بن وقاص آن را نزد عمر فرستاد. عمر آن را میان مسلمانان قسمت کرد (ص 39). بلعمی نیز اشارهای به این نکته دارد (ص 46). در دورۀ اسلامی برای پرچم اصطلاحات علم و لوا متداول شد؛ مثلاً علی دشتی بر اساس سندی مربوط به 1064 ق / 1654 م دربارۀ رنگ علمهای دورۀ صفوی نوشته است: علم فتح و فیروزی نواب همایون، به رنگ سبز و سفید؛ علم قورچیان عظام، به رنگ سبز؛ علم غلامان خاصۀ سراپرده، به رنگ سفید؛ علم تفنگچیان عظام، میانۀ آن به رنگ سفید و حاشیه به رنگ سبز؛ و علم توپچیان، میانۀ آن به رنگ سفید و حاشیۀ آن به رنگ سبز بوده است (نک : افشار، 93-94). در دورۀ قاجار لفظ بیرق برای پرچمهای دولتی باب شد. براساس سندی خطی مربوط به دورۀ ناصرالدین شاه به تقریر محمد حسن خان اعتمادالسلطنه و تحریر منشی دارالتألیف، در حدود سال 1306 ق / 1889 م، شرح عَلَمها و بیرقهای دورۀ ناصری چنین بوده است: 1. علم کاویان مخصوص غلامان خاصۀ کشیکخانه؛ 2. بیرق فوج پیاده؛ 3. بیرق توپخانه؛ 4. بیرق توپچی؛ 5. بیرق سوارهنظام؛ 6. بیرق عزا؛ 7. بیرق سوارهقزاق؛ 8. بیرق رسمی ابنیۀ دولتی (بیرق سهرنگ با نشان شیر و خورشید)؛ 9. بیرق ابنیۀ سلطنتی ایران؛ 10. علم تعزیۀ سلطنتی؛ 11. بیرق قاپوق (برای زمان اعدام مجرمان و هنگام کوچ و اتراق) (ذکاء، 25-32)، و لفظ عَلَم برای پرچمهای عزاداری و غیره معمول گردید که هر دو کلمه را به کار میبردند. در دورۀ بعد با تصویب فرهنگستان لفظ پرچم جانشین همۀ این اسمها شد، ولی باز هم مردم از کلمات علم و بیرق استفاده میکردند. عدهای با استعمال لفظ پرچم مخالفاند؛ زیرا پرچم در قاموسها فقط به آنچه بر سر رایت و علمها میآویختند و اغلب از موی گاو کوهی تهیه میشد، اطلاق میگردید (ببری دیزج، 905). این امر در عناوین کتابها نیز دیده میشود، مثل کتاب تاریخچۀ بیرق ایران و شیر و خورشید که نویسندۀ آن از بهکاربردن کلمۀ پرچم در عنوان کتاب خودداری کرده، و از کلمۀ بیرق بهره برده است. همچنین ذکاء در مقالۀ «تاریخچۀ تغییرات و تحولات درفش و علامت … » از کلمۀ پرچم استفاده نکرده، و بیشتر کلمۀ درفش را به کار برده است. استفاده از کلمۀ پرچم، بیشتر در ادبیات و غالباً در متون ترجمهشده آمده است. بعضی از مترجمانِ متون عربی از کلمۀ درفش استفاده کردهاند. مترجم مروج الذهبِ مسعودی، و نیز برخی از مترجمان متون لاتین از واژۀ پرچم و برخی نیز از همان واژۀ علم و بیرق استفاده کردهاند. مترجم سفرنامۀ فریزر از کلمۀ درفش برای بیان پرچمهای دارای نشان رسمی ایران استفاده کرده است (ص 186). مترجم سفرنامۀ اُلئاریوس برای توضیح قضایای ماه محرم از کلمۀ بیرق متداول در بین مردم استفاده کرده است (ص 487)، در حالیکه در جای دیگر، لغت پرچم را برای توضیح بیرقی خاص در جلو مزار شیخ صفی به کار برده است (ص 488). در ترجمۀ سفرنامۀ پیترو دلا واله نیز، در توصیف مراسم ماه محرم از واژههای پرچمهای سیاه و بیرق و علم (ص 124-125) استفاده شده است. مترجم سفرنامۀ اوژن فلاندن از کلمۀ پرچمدار به معنی حامل پرچم و پرچم سرخرنگ، که بر روی آن نشان شیر و خورشید آمده، استفاده کرده است (ص 131). مترجم سفرنامۀ هاینریش بروگش نیز در وصف دستههای ماه محرم از پرچمهای سیاه، و علم و کتل سخن گفته است (ص 220). مترجم سفرنامۀ کازاما از کلمۀ بیرق استفاده کرده است (ص 161). در ترجمۀ کتاب ایران در زمان ساسانیانِ کریستنسن از دو واژۀ پرچم و رایت استفاده شده است و مترجم جملۀ خود را چنین نوشته است: «این پرچم شبیه رایتی است ... » (ص 105). مترجم کتاب معتقدات و آداب ایرانیِ هانری ماسه برای علامتهای عزاداری ماه محرم از کلمۀ علم استفاده کرده است (ص 202، 203). دربارۀ کلمۀ پرچم پورداود نوشته است: این لفظ در سدۀ 5 و 6 ق وارد ایران شده، و در هیچیک از نوشتههای نثر و نظم فارسی پیش از آن روزگار مانند شاهنامۀ فردوسی، ویس و رامین، گرشاسبنامه، تاریخ بلعمی، و نیز اشعار رودکی، دقیقی، منوچهری، عنصری و عسجدی دیده نشده است. در شعر فرخی سیستانی (د 429 ق)، لفظ پرچم فقط یک بار در این بیت: «راست گفتی به باد پرچم بود / گر بود باد را ستام بهزر» دیده شده که گویا در اصل چیز دیگری بوده، و در لغتنامۀ دهخدا بدینگونه اصلاح شده است: «راست گفتی به باد بر جم بود»، و بعدها از سوی نویسندگان به پرچم تغییر یافته و شعر از معنی بیبهره گردیده است (پورداود، 287، نیز حاشیه). شاعران سدۀ 6 ق پرچم را در معانی مختلفی آوردهاند، ازجمله: خاقانی شروانی پرچم را به معنای کاکلی آورده که بر بیرق شام بوده است (ص 277). انوری نیز آن را به معنی زلفی آورده که بر بالای نیزه میگذاشتند (ص 199). طوسی در عجایب المخلوقات نوشته است: قوم خرگاهی پرچم را از گاو بزرگی میگیرند (ص 422). نظامی گنجوی در لیلی و مجنون به علم سیاه بر دوشِ کیوان، و پرچم بر «طرۀ هفت بام عالم» اشاره کرده است (ص 12). اسحاق بن محمد همدانی نیز در ترجمۀ سیرت رسولالله ابنهشام، از گرفتن پرچمِ براق توسط جبرائیل صحبت کرده است (ص 392) که به همان معنی کاکل است. مولوی (سدۀ 7 ق) در کلیات شمس سروده است: «ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند / و نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرند ... / / به یکی دست می خالص ایمان نوشند / به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند» (2 / 139)، و گفته میشود اشارهای است به شهادت شیخ نجمالدین کبرى، عارف و صوفی معروف که در 10 جمادیالاول 618 در هنگام فتح خوارزم در شهر اورگنج (گرگانج = جرجانیه) به دست لشکر چنگیز کشته شد. گویند شیخ در زدوخورد با مغولان، پرچم (= کاکل) کشندۀ خود را به چنگ اندر گرفت، آنچنانکه پس از جانسپردن هم به دشواری او را از چنـگ وی رهانیدند (پورداود، 291، نیز حاشیۀ 1؛ فرهنگ جهانگیری، ذیل واژه). بسیاری از لغتنامهها (قاموسهای فارسی) پرچم را به معنی بیرق، علم، لوا و رایت معنی نکردهاند. فرهنگ جهانگیری (1017 ق) برای پرچم دو معنی آورده است: اول موی دم نوعی از گاوان کوهی که در کوههای مابین ملک ختا و هندوستان وجود دارد که آن را غژگاو و به ترکی قطاس خوانند و بر چوب علم و گردن اسب ببندند؛ دوم به معنی کاکل است (ذیل واژه). در برهان قاطع (1062 ق) آمده است: پرچم چیزی باشد سیاه و مدور که بر گردن نیزه و علم بندند، و به معنی کاکل هم آمده است و با بای ابجد نیز گفتهاند (ذیل واژه). در غیاث اللغات، درفش علم و نشان لشکر معنی شده، و ذکری از پرچم به میان نیامده است (ذیل واژه). نفیسی علم را درفش، رایت، جوج، موخ، نشان و نشان لشکر (نک : ذیل واژه)، و معین نیز آن را بیرق، علم، علامت، و رایتِ سپاه معنی کرده است (نک : ذیل واژه). حسندوست نیز پرچم را واژهای از ریشۀ ترکی به معنی طره، کاکل و موی بلند و گیسو آورده و اضافه کرده است: این واژه لغتی ترکی و احتمالاً گرفته ـ شده از اصلی ایرانی و مشتق از سغدی: prcm*، مرکب از pr «بر، بالا» و čam «چم و خمیده» (لفظاً: به اهتزاز درآمده: طره، موی پیشانی ‹؟›) است (1 / 258). فرهنگ نمادها در زیر عنوان پرچم، آن را علم تعریف کرده و بیشتر به توضیح علم پرداخته است. علم بالا میرود، انسان آن را بالای سر خود نگاه میدارد و آن را در حین نگاه به آسمان در دست دارد. علم در اهتزاز بر فراز زمین، با رمز الٰهی آشنا شده است. این نماد حمایت، همراه میشود با ارزشی که علامت مشخصۀ فرد یا دستهای همچون ارباب، سردار، رئیس دولت، نبی، فرقه، صنف، حزب و جز آن است. علم نشانۀ مرام یا ظاهر کسی است که زیر آن قرار گرفته است (شوالیه، 2 / 185-187). در فرهنگ عاشورا ذیل مدخل پرچم آمده است: عَلَم و بیرقی که به رنگهای مختلف، بهویژه رنگ سیاه، نشان گروه و هیئت خاصی است. پرچم در گذشته اغلب در میدانهای جنگ و میان لشکرها و گروههای نظامی کاربرد داشته است، سپس هر جمعیتی بهعنوان نشان خاص خود، علمی مخصوص میافراشتند. در عزاداری امام حسین (ع) نقش پرچم سیاه، مهم است و آن را در ایام عزا و عاشورا، بر سردر خانهها و مغازهها و در معابر میزنند تا نشانۀ ایام سوگواری باشد (محدثی، 85-86). پرچم را جزو نمادهای فرهنگی دستهبندی میکنند. روح بالندگی بر این نماد حاکم است و در واقع نوعی نمایش و تجلی فرهنگ و منشوری دربارۀ رفتار اجتماعی، دینی و اخلاقی است. پرچم بیانکنندۀ تاریخ یک ملت، و بیانگر داستانها و خاطرات پهلوانی و حماسی اقوام است. حرکت دادن محترمانه و آمیخته با افتخار پرچم بر دوش و به اهتزاز درآوردن آن، نشانی از حرکت و زندگی است. سلام دادن به پرچم، تعظیم در مقابل آن و بوسیدن آن بیانکنندۀ نوعی الگوی احترام، رابطۀ صلح و دوستی است. در عمق احساس مردم، پرچم و علم هریک بار معنایی و عاطفی خاصی دارند. برای مردم پرچم یادآور تاریخ، و عَلَم یادآور تاریخ مذهبی و دینی است؛ مثلاً علم در ماه محرم، با عناصر به کار رفته در آن، همچون آهو نماد رحم و رأفت امام رضا (ع)، شیر نماد قدرت و هیبت حضرت علی (ع)، پرندگان نماد پیامرسانی و انتقالکلام، رنگ سبز نماد قداست، رنگ سرخ نماد شقاوت، و رنگ سیاه مظلومیت و حادثهای است که روزگاری در جایی اتفاق افتاده یا وجود داشته، نیز بیانکننده و نماد باورهای مذهبی مردم است. پرچم به خودی خود بیش از یک تکه پارچۀ معمولی نیست؛ ولی وقتی عَلَم یا پرچم آیینی در مراسم خاصی به کار میرود، دیگر پرچمی معمولی نیست، بلکه پرچمی است آذینشده و سازگاری یافته برای انتقال یک پیام (نک : بهار، 106- 108). حالت برافراشتگی پرچم مبین نوعی سرفرازی غرورآمیز و بیانگر ارادهای برای برافراشتن مفاهیم متعالی و نشانهای از پیروزی و اعتماد به نفس است (سرلو، 396-397). مردم در پارهای از نقاط ایران در چهارچوب فرهنگ سنتی خود، در مراسم مربوط به سوگ نشستن برای مرگ یکی از عزیزان، پرچم سهگوشۀ سیاهی را بر سردر خانه میآویزند؛ همچنین برای نشاندادن شادمانی خود از برگشتن مسافر، رسمی بین مردم لنگه برقرار است که هرگاه مسافر آنها بعد از مدتها از سفر برگردد و یا طوفانزدهای به سلامت به خشکی برسد، یا پسرشان خدمت سربازی را به پایان برساند و به خانه برگردد، بالای منزل خود و منازل کلیۀ اقوام و خویشاوندان به مدت یک هفته، پرچمی سبز میافرازند و بدینوسیله خوشحالی خود را به همۀ مردم اعلام میدارند (نوربخش، 262). در بیشتر جاهای ایران، در روزهای عزاداری برای آلعبا، به نشانۀ شرکت در عزاداری، پرچم عزای سیاهِ سهگوشهای بر درِ خانه نصب میکنند (جوینی، 82)، و برای اعلام عروسی نیز از پرچمی رنگین استفاده میکنند. مثلاً بهمنبیگی در وصف عروسی عشایر فارس از عبارت «بیرقهای رنگی» استفاده میکند که بر فراز خانۀ داماد و همسایگان و خویشاوندان او بالا میرود (ص 13). در مراسم دیگر رنگ این پرچم به رنگ سبز بدل میشود. در میان اهل هوای سواحل جنوب ایران، شیخ فرج یا شیخ فری، پیری مشهور و صاحب کرامات است که محل دفنش معلوم نیست، ولی در هر جایی، بهخصوص در قشم، قدمگاهی و یا گوری فرضی دارد. مردم با در دست گرفتن پرچم شیخ فرج، که پرچمی است چهارگوشه و سرخرنگ با نشان ماه و ستارهای در میان، برای ادای نذر به طرف زیارتگاه میروند. یکی دیگر از شیوخ بزرگ اهل هوا، شیخ ادروس است که او 3 پرچم دارد: یک پرچم سبز چهارگوش، با یک ماه و ستارۀ سفید در وسط آن؛ یک پرچم قرمز چهارگوش، با یک ماه و ستارۀ سفید در وسط آن؛ یک پرچم سفید چهارگوش، با یک ماه و ستارۀ سبز در وسط آن (ساعدی، 81 -84). در تمامی مراسم سوگواریهای مذهبی ماه محرم و تعزیه و جز آن، از پرچم به شکلها و رنگهای مختلف استفاده میشود، ولی در مجموع همۀ اینها را علم، بیرق، علامت، کتل و جز آن مینامند و بهندرت از کلمۀ پرچم استفاده میشود. نمونههایی از گزارشهای گردآوریشده، گویای این واقعیت است که مردم بدون آنکه بدانند پرچم چیست، ریشۀ آن از کجا ست و تصویب فرهنگستان است، با آن چندان رابطۀ درونی و عاطفی برقرار نکردهاند و از همان کلمات علم، بیرق و جز آن که طعم و بوی حادثۀ ماه محرم را دارد، استفاده میکنند. برای نمونه جملات یکی از گزارشگران نقل میشود: در اردبیل، در تشریفات حرکت یک دسته، جلوتر از همه و در پیشاپیش دسته، بیرق محله حمل میشود که نمایندۀ آبرو و احترام محله و شعبات آن است. بعضی از بیرقهای محلهها که عموماً به شکل سهضلعی قائمالزاویه هستند، خیلی قدیمیاند و چهبسا دو سه قرن از زمان دوخته شدن آنها میگذرد و بهسبب پارچه و دوخت و نقش و نگاری که بر آنها زردوزی شده، بسیار جالب توجه است؛ مثلاً بیرق محلۀ عالیقاپو را نادر شاه اهدا کرده و اکنون نیز موجود است. پشتِ سر بیرق محله، ریشسفیدان محله با وقار و احترام زایدالوصفی حرکت میکنند. بعد از آنها عَلَمهای زیادی در فاصلههای معین در حرکتاند و بین این علمها، طبلزنها، سینهزنها و زنجیرزنها قرار دارند ... وقتی دسته جلو مسجد محلۀ دیگر میرسد، بزرگان و ریشسفیدان آن محله در حالی که بیرق محلۀ خود را همراه دارند، به استقبال میآیند و پس از نوحهخوانی، سینهزنی، زنجیرزنی و پذیرایی، با همان علم با فاصلهای آنها را بدرقه میکنند (صفری، 2 / 135-136). اهالی سروستان روزهای عزاداری ماه محرم علم و بیرق حمل میکنند، ولی در شام غریبان از علم و بیرق اثری نیست (همایونی، 434). در همانجا زوار عازم کربلا و مشهد 3 روز پیش از حرکتشان چاوشیخوانی میکنند. چاوشیخوان علمی سیاه بر دست میگیرد، سوار الاغی میشود و در کوچهها راه میافتد و چاوشیخوانی میکند. موقع رفتن زوار نیز با همان علم و در حال چاوشیخوانی، آنها را تا پای ماشین همراهی میکند (همو، 435-436، 440). در سمنان (احمدپناهی، 280)، فین کاشان (اخوان، 157)، سبزوار (وکیلیان، 86)، کوهپایۀ ساوه (سالاری، 250)، دماوند (علمداری، 46)، گروس (هاشمنیا، 143)، بیرجند (رضایی، 471-472) و نیز بومیان کیش (مختارپور، 501) در سوگواریهای ماههای محرم و رمضان علم به کار میبرند. در تویسرکان علامت مشخص هر یک از دستههای عزاداری، بیرق بزرگی بود که در پیشاپیش دستهها کشیده میشد و دستهها با رسیدن به هم با اندکی خم کردنِ این بیرقها و علمها آنها را بلند میکردند (مقدم، 1 / 538). مردم شهرستان پاسارگاد (سعادتشهر) نیز از کلمۀ بیرق برای علمهای عزاداری استفاده میکنند و بیرق سیاه را نشانۀ غم و ماتم، بیرق سبز را نشانۀ خاندان پیامبر (ص)، بیرق سرخ را نماد جنگ و شهادت، و بیرق سفید را نشانۀ صلح و آشتی میدانند. ازجمله باورها و اعتقادات مردم حفظ و نگهداری علم است. اگر چنانچه علم از دست کسی بر زمین افتاد، شگون ندارد و صاحب علم در اولین فرصت گوسفندی را ذبح و خیرات میکند (قلیپور، 320). کلمۀ پرچم در مثلها هم جایی برای خود باز نکرده است و بیرق هنوز جایگاه خود را دارد؛ به عنوان نمونه، در مثل الیکاییها: «باد به بوداقش گرفته است»، و در مثل متداول دیگر: «باد به بیرقش خورد»، که به جای کلمۀ پرچم از بوداق (= بایداق ترکی؟) و بیرق استفاده شده است (ذوالفقاری، 1 / 455). بختیاریها هم مثلِ «یک بادی به بیرق تو خورده است» را دارند (همو، 2 / 1973). در خراسان نیز مثلِ «تا تو از بغداد بیرق آوری / در کلاته کشت نگذارد کلاغ» (شکورزاده، 231) رواج دارد که نشان میدهد اولاً کلمۀ پرچم بین مردم رایج نبوده است و ثانیاً کشاورزان خراسانی از بیرق به جای مترسک هم استفاده میکردهاند. نیز مثل خراسانیِ «شیرین دوید، اما بیرق را برنداشت»، تأکید بر استفاده از بیرق به جای پرچم است (همو، 489). مآخذ ابنهشام، عبدالملک، سیرت رسولالله، ترجمۀ رفیعالدین اسحاق بن محمد همدانی، به کوشش اصغر مهدوی، تهران، 1360 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، کاشان، 1373 ش؛ افشار، ایرج، «تازهها و پارههای ایرانشناسی»، بخارا، تهران، 1382 ش، س 5، شم 32-34؛ انوری، محمد، دیوان، بهکوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، 1379 ش؛ ببری دیزج، مهربان، «انواع بیرق و کاربردهای آن در نتـایج یک پـژوهش عهد نـاصری»، پیام بهارستان، تهران، 1388 ش، س 2، شم 5؛ بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1353 ش؛ بهار، مهری، «تحلیل مردمشناختی نمادها در عزداری عاشورای حسینی»، همایش بینالمللی محرم و فرهنگ مردم، بهکوشش پژوهشکدۀ مردمشناسی، تهران، 1383 ش؛ بهمنبیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، 1324 ش؛ بیرونی، آثار الباقیه؛ پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، 1361 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زتنبرگ، پاریس، 1900 م؛ جوینی، محمدصالح، «سیر تاریخی عزاداری تا دورۀ قاجاریه»، فرهنگ اندیشه (عزاداری 2)، تهران، 1385 ش، س 5، شم 17؛ حسندوست، محمد، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، بهکوشش بهمن سرکاراتی، تهران، 1383 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، بهکوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ دبا؛ ذکاء، یحیى، «تاریخچۀ تغییرات و تحولات درفش و علامت دولت ایران از آغاز سدۀ سیزدهم هجری قمری تا امروز (3)»، هنر و مردم، تهران، 1344 ش، شم 34؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، بهکوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، حاشیه بر وندیداد (هم )؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1355 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1377 ش؛ سرلو، خوان ادوارد، فرهنگ نمادها، ترجمۀ مهرانگیز اوحدی، تهران، 1389 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دههزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها، مشهد، 1372 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1379 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، بهکوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، بهکوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ فریزر، ج. ب.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1364 ش؛ فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمۀ حسین نورصادقی، تهران، 1324 ش؛ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ قلیپور، حجتالله، یاقوت سبز، شیراز، 1384 ش؛ کازاما، آکیو، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجبزاده، تهران، 1380 ش؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1332 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تهران، 1387 ش؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، 1373 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1353 ش؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مولوی، کلیات شمس، بهکوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1363 ش؛ نظامی گنجوی، لیلی و مجنون، بهکوشش حسین پژمان بختیاری، تهران، 1370 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نوربخش، حسین، بندر لنگه در ساحل خلیج فارس، بندرعباس، 1358 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ وندیداد، ترجمه و به کوشش هاشم رضی، تهران، 1376 ش؛ «ویژگیهای هندسی و طرز ترسیم آرم و پرچم جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامۀ هنر، تهران، 1362 ش، شم 3؛ هاشمنیا، محمود و ملوک ملکمحمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، سنندج، 1380 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یسنا، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1340 ش؛ یشتها، ترجمۀ همو، تهران، 1347 ش. اصغر کریمی نام کتاب : دانشنامه فرهنگ مردم ایران نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد : 2 صفحه : 221 ««صفحهاول «صفحهقبلی جلد : 2 221 صفحهبعدی» صفحهآخر»» فرمت PDF شناسنامه فهرست جستجو در این کتاب... کتابخانه مدرسه فقاهت کتابخانهای رایگان برای مستند کردن مقالهها است www.eShia.ir
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
پرچم . [ پ َ چ َ ] (اِ) چیزی باشد سیاه و مدوّر که بر گردن نیزه و علم بندند. (برهان ). علاقه ٔ علم ۞ . ابریشم و موی اسب یا دم گاوی که بر ...
پرچم . [ ] (اِخ ) موضعی است در شمال غربی هارون آباد در حوالی زنجان .
پرچم یا بِیرَق[۱] یا درفش نماد یک گروه اجتماعی، سازمان یا کشور است که بیشتر بر روی پارچه یا کاغذ به صورت رنگی درست میشود. در قدیم، پرچم نماد اتحاد و ...
طاس پرچم . [ س ِ پ َ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبه ای که پرچم علم بر آن نصب میشود. (شرح دیوان خاقانی ) : طاس زرین کش آفتاب آساکآفتاب ...
طاسک پرچم . [ س َ ک ِ پ َ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طاس پرچم شود : ای ظفر مرکب ترا همراه طاسک پرچم تو قبه ٔ ماه . سیف اسفرنگ .ک...
پَرچَم یا دِرَفْش (به فارسی افغانستان: بیرق یا جَهَنده) نماد یک گروه، سازمان، یا کشور است که بیشتر روی پارچه یا کاغذ به صورت رنگی درست میشود. در قدیم...