اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
بحال آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحالت اصلی آمدن . (آنندراج ). شفا یافتن . افاقه حاصل کردن . بیرون آمدن از حالت مرض و شفا یافتن . (ناظم...
بجان آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) زله شدن . سته شدن . مانده شدن . (ناظم الاطباء). به تنگ آمدن . به ستوه آمدن : قومی که از دست تطاول...
بجای آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) به محل آمدن . بازگشتن . || بموقع افتادن .درست آمدن . با واقع راست و موافق آمدن : ز هر دانشی زو بپرسید...
بسند آمدن . [ ب َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) راضی بودن . (ناظم الاطباء): قدن ؛ بسند آمدن چیزی . (منتهی الارب ). احساب . (تاج المصادر بیهقی ). || ک...
بشمار آمدن . [ ب ِ ش ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحساب آمدن . در عداد قرار گرفتن . اعتداد. (منتهی الارب ). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.
بشورآمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) متغیر شدن . منقلب شدن . بهیجان آمدن . بجوش و خروش آمدن : سبک مغزان بشور آیند از هر حرف بیمغزی بفریاد آورد...
بسرپا آمدن . [ ب ِ س َ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) از مرض شفا یافتن . (غیاث ). از مرض شفا یافتن و این محاوره است . (آنندراج ) : عمرها بود که ضعف از...
بهتر آمدن . [ ب ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب )غلبه کردن . فائق شدن : و از وی [ از بلغار] مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید که با هرچند که بود از...
بهم آمدن . [ ب ِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد شدن . یکی شدن .بهم پیوستن دو چیز. سر بهم آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). جمع شدن و بسته ...
بزیر آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زیر + آمدن ) پیاده شدن . فرود آمدن .(یادداشت بخط مؤلف ) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش بردند....
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۸ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.