اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
چسی آمدن . [ چ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لاف و گزاف زدن . پز دادن . قمپز آمدن . خودنمایی و خودستایی کردن . فیس و تکبر کردن . افاده...
جوش آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) گرم شدن . بجوشیدن آغاز کردن . بغلیان آمدن . غلیان کردن مایع از حرارت ، چنانکه آب بر سر آتش .- خون به جوش ...
حاجت آمدن . [ ج َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ضرورت پیدا کردن . لازم شدن . احتیاج پیدا کردن . نیاز افتادن : شعر در او (مسعود) نیکو آمدی و حاجت نیامدی...
خلاف آمدن . [ خ ِ / خ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) موافق نیامدن . مخالف آمدن . ناسازگار آمدن : از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست ور متفق شوند جهانی...
خلل آمدن . [ خ َ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تباهی بهم رسیدن . فساد پیدا شدن . (از آنندراج ). || رخنه پیدا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خشم آمدن . [ خ َ / خ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) عصبانی شدن . غضبناک شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خشمش آمد و همانگه گفت ویک خواست کو رابرکند از دیده...
داده آمدن . [ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) داده شدن ؛ شرح داده آمدن احوال ، بیان احوال : این احوال را شرح تمام داده آید. (تاریخ بیهقی ص...
خواب آمدن . [ خوا / خا م َ دَ ] (مص مرکب ) خواب گرفتن کسی را : از اندیشه آن شب نیامدش خواب از اسفندیارش گرفته شتاب . فردوسی .تا نپنداری که...
خوب آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) خوش آمدن . پسندیده آمدن . نیکو آمدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : کبت نادان بوی نیلوفر بیافت خوبش ۞ آمد سوی نیلو...
خوش آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (مص مرکب ) مطبوع آمدن . مورد پسند قرار گرفتن . نیکو آمدن . مورد پذیرش آمدن . ملایم طبع قرار گرفتن . مایه ٔ لذت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.