اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه
کام آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) مراد و آرزو حاصل شدن : مگر زین پرستنده کام آمدت که چون دیدیش یاد جام آمدت .اسدی .
لاپ آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) (در اصطلاح لوطیان )دعاوی باطل کردن . چیزها به خود بستن به دروغ . لافی گزاف آوردن (شاید کلمه از لاف باشد)....
یاد آمدن . [ م َ دَ] (مص مرکب ) بازدانستن چیزی که فراموش شده باشد. (از آنندراج ). به خاطر آمدن . به ذهن خطور کردن . به حافظه گذشتن . به خا...
حال امدن: ( حال آمدن ) چاق شدن، فربه شدن ، به شدن، بهبود یافتن، سرحال آمدن، هوش آمدن، از حالت اغمابیرون آمدن، نیرو گرفتن، انرژی یافتن، بانشاط شدن. انگ...
گیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، یافت شدن . پیدا شدن . به دست آمدن . میسر شدن . به چنگ افتادن . مقابل گیر نیامدن . چون : کتابی ...
وارد آمدن . [ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن . وارد شدن .- وارد آمدن ضربه بر چیزی ؛ زده شدن ضربه بر آن .
نافع آمدن . [ ف ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) سودمند آمدن .مفید افتادن . || مؤثر افتادن . اثر بخشیدن . اثر کردن . فایده بخشیدن : از وعده و وعید سخن ر...
نغز آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شایسته افتادن . مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن : نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن . مولوی ...
نکو آمدن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مطبوع و پسندیده بودن . نیک افتادن . شایسته و درخور بودن : این نکو ناید ار ز من پرسی خوک بر تخت و خرس ب...
گذار آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . گذشتن . کارگر شدن : نه تیر و نه نیزه گذار آیدش بر او هیچ زخمی نه کار آیدش .فردوسی .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.