اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی

نویسه گردانی: BY
بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود :
مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت
بخط خویش الف را همی بجهد از بی .

ناصرخسرو.


راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی
بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.

شمس طبسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
بی مروتی . [ م ُ رُوْ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل بی مروّت . درشتی و سختدلی و بی رحمی و ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). ستمگری . ناجوانمردی . نا...
بی مرهمی . [ م َ هََ ] (حامص مرکب ) نداشتن مرهم . نداشتن وسیله ٔ معالجه و مداوای ریشها و جراحات : زخم هجرت هست و وصلت نیست این درویش راصع...
بی مرامی . [ م َ می ] (حامص مرکب ) عمل و حالت بی مرام . رجوع به مرام شود.
بی مرحمت . [م َ ح َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مرحمت ) نامهربان . (ناظم الاطباء). بی لطف . بی شفقت . و رجوع به مرحمت شود.
بی مدرکی . [ م َ رَ ] (حامص مرکب ) بی دلیلی . فقدان برهان . عدم مستند و مدرک .
بی ماحصل . [ ح َ ص َ ] (ص مرکب ) (مرکب از: بی + ما + حصل ، فعل عربی ) بی نتیجه و حاصل . بی فایده . || بدبخت . || بی نصیب . بی بهره . (ناظم ...
بی مأوی . [ م َءْوا ] (ص مرکب ) (از: بی + مأوی ̍) بی جایگاه . بی خانمان . (آنندراج ). بی پناهگاه . || نامسکون . (ناظم الاطباء). || ناضیافت . ...
بی محابا.[ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + محابا «عربی ») بی تکلف و بی ادب . (ناظم الاطباء). بی آزرم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به محابا شود. || ناپر...
بی مدارا. [ م ُ ] (ص مرکب ) که مدارا نداشته باشد. بی لطف و نرمی و ملاطفت : که آن هر سه تن کوه خارا بدندجفا پیشه و بی مدارا بدند. فردوسی ....
بی مداوا.[ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + مداوا) بی درمان . بی علاج . (یادداشت مؤلف ) : چه جای چاره چنین درد بی مداوا را؟ (از یادداشت مؤلف ). رج...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.