گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۰ ثانیه واژه معنی بی حیایی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی ترازی نبود تعادل ، به هم ریختگی و آشفتگی در روابط و معیار ها... کس بی مو کس بی مو کنایه از امری غیر معمول و غیر طبیعی است. در فرهنگ عامیانه و در میان افرادی که عفت در کلام ندارند استفاده میگردد به صورت ایراد کس بی مو گر... بی غمباش بی پروا. سهل انگار. غافل.بی توجه. ای شوخک بی غمباش من بیا نی گرما بیار ، سردم هنوز ای تمنای من و وی کاش من بشیر اسکندر... بی تمهید بی تمهید. ( بی + تمهید* ) بدون تمهید، بدون آماده سازی، بدون مقدمه سازی. * الف. گسترانیدن. ب. آسان ساختن. پ. فراهم کردن. (منبع: فرهنگ فارسی معین) ... بی مهابا مرکب از: بی +مهابا به معنی ترس نداشتن ،بدون هراس بی تشویش بی تشویش. ( بی + تشویش ) بدونِ تشویش، نامضطرب، نامشوش. رجوع شود به تشویش داشتن. مثال: "همچنان آرام و بی تشویش می رود شادان به راه خویش می خ... بی مهابا بی مهابا. [ م ُ ] (ص مرکب) (از: بی + مهابا/مهابت/مهابة، در عربی به معنای ترس و بیم) به معنی ترس نداشتن، بدون هراس، بی پروا انگلیسیprecipitous, slaphap... بی یکسوئی بی یکسوئی. بیطرفی. (منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی) بی در کجا بی در کجا. مکان نا آشنا، غربت.* * بنقل از لغتنامۀ هخدا (رجوع شود به «غربت»): "غربت. || (اِ) جای دور از خانمان. آنجا که وطن مردنباشد. مقابل وطن. ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ ۷۳ صفحه ۷۴ از ۹۸ ۷۵ ۷۶ ۷۷ ۷۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود