گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه واژه معنی بی منتهی بی منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ص مرکب ) (از: بی + منتهی عربی ) بی منتها. بی پایان . بی انجام . بی نهایت : به یک دانه گندم در ای هوشیارمسیح است ... بی منزلت بی منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منزلت = منزلة عربی ) بدون حرمت و مقام . بدون پایه و مرتبت . رجوع به منزلت و منزلة شود. بی معرفت بی معرفت . [ م َ رِ ف َ ] (ص مرکب )(از: بی + معرفت = معرفة عربی ) که شناسایی نداشته باشد. که آشنا نباشد. || بی علم و حکمت . بیدانش و هنر. ... بی گناهی بی گناهی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی تقصیری و بی جرمی . (از ناظم الاطباء) : ازین بی گناهیش نخجیروارگرفتند شیون به هر کوهسار. فردوسی . || برائت .... بی معارض بی معارض . [ م ُ رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + معارض ) بدون مخالف . بلامانع. رجوع به معارض شود. بی مشغله بی مشغله . [ م َ غ َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مشغله ) بی کار. بی خیال . فارغ البال . بی سرگرمی : در آن دشت میگشت بی مشغله گهش در گیاروی ... بی مسلکی بی مسلکی . [ م َ ل َ ] (حامص مرکب ) بی مرامی . بی راهی . بی بالان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی آلایش بی آلایش. بدون آلایش، پاک، خالص، بی ریا. رجوع شود به بی و آلایش. بی شاعبه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ ۷۲ صفحه ۷۳ از ۹۸ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود