گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه واژه معنی بی قانونی بی قانونی . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی قانون . بی قاعدگی بی قاعدگی . [ ع ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی قاعده . رجوع به بی قاعده شود. بی فرمانی بی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذر... بی قابلیت بی قابلیت . [ ب ِ لی ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قابلیت ) بی لیاقت . بی استعداد. || (در تداول عوام ) کم بها. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به قابلیت... بی گزندگی بی گزندگی . [ گ َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خلاف حالت و چگونگی گزنده . بی زیانی . عاری بودن از اذیت وگزند و آزار. (ناظم الاطباء). رجوع به گزن... بی گفتگو بی گفتگو. [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) مخفف بی گفت و گوی . بدون جر و بحث . بدون سخن . بدون گفت و شنود. بدون سؤال و جواب . بدون چون و چرا : جز ای... بی کارپوی بی کارپوی . (نف مرکب ) که بیکار راه رود. که بی شغل بسر برد. که به کار تن درندهد : نه دوروی باید نه پیکارجوی نه بی دوست از دل نه بی کارپ... بی کفایتی بی کفایتی . [ ک ِ ی َ ] (حامص مرکب ) بی لیاقتی . عهده کردن امور نتوانستن . بی کرانگی بی کرانگی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی کران . || ابدیت . دیمومت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بی کران شود. بی سرمایه بی سرمایه . [ س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب )(از: بی + سرمایه ) که سرمایه ندارد. بی مایه : ای پیران عمر بر باد برفته اشک از دیدگان بباریدبرای بی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۷۱ ۷۲ ۷۳ ۷۴ ۷۵ صفحه ۷۶ از ۹۸ ۷۷ ۷۸ ۷۹ ۸۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود