گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بی نویسه گردانی: BY بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۷۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه واژه معنی بی عاطفگی بی عاطفگی . [ طِ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی عاطفه . بی مهری . بی رحمی . بی عاطفه بی عاطفه . [ طِ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عاطفه ) بی مهر. بی عطوفت . سنگدل . بی رحم . که قوای انفعالی وی ضعیف باشد. رجوع به عاطفه شود... بی عدالتی بی عدالتی . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (حامص مرکب ) ستمگری . ظلم . جور. بی باکانه بی باکانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) از روی شجاعت . متهورانه . از روی بی پروایی . (از ناظم الاطباء). از روی بی باکی . متهورانه . (فرهنگ ... بی آبرویی بی آبرویی . (حامص مرکب ) رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری . (ناظم الاطباء).- بی آبرویی کردن ؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود : یکی کرد... بی ترستان بی ترستان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایرا... بی حوصلگی بی حوصلگی . [ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب )زود درماندگی از کاری و اندیشه ای . (یادداشت بخط مؤلف ). بیحوصله بودن . شتابزدگی . (فرهنگ فا... بی خویشتن بی خویشتن . [ خوی / خی / ت َ ] (ص مرکب )بیخویش و بیخود و بیهوش . (برهان ). بی خویش . (ناظم الاطباء). از هوش بشده . بیهوش . (یادداشت مؤلف ). از... بی خواست بی خواست . [ خوا / خا ] (ق مرکب ) بی طلب . بدون آنکه خواهند. بی نیت و اراده و قصد قبلی . || ناطلبیده . (غیاث ) (آنندراج ). بدون اراده . (ناظم... بی خواهش بی خواهش . [ خوا / خا هَِ ] (ق مرکب ، ص مرکب ) بی خواستاری . بی طلب . || بی مقصود و بی قصد. (ناظم الاطباء). || بی اراده و بی میل . (ناظم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۷۳ ۷۴ ۷۵ ۷۶ ۷۷ صفحه ۷۸ از ۹۸ ۷۹ ۸۰ ۸۱ ۸۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود