اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیر

نویسه گردانی: PYR
پیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب :
مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی
ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال شهر واقع و محدود است از خاور به دهستان چقلوندی از...
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری الیگودرز، دارای 199 تن سکنه...
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوند نور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 34هزارگزی شمال خاوری شاه آباد. سکنه ٔ آن 135 تن . ...
سنگ پیر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپایه ٔ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 149 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است . (از فر...
پیر هری . [ رِ هََ ] (اِخ ) پیر هرات . پیر هروی . (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبداﷲ انصاری : و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبداﷲ انصا...
نخل پیر. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) اشاره به هفت استاد قرای قرآن است که نافعمدنی ، ابن کثیر مکی ، ابوعمر بصری ، ابن عامر شامی ، عاصم کوفی و حمزه ٔ کوفی ...
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.