گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پیر نویسه گردانی: PYR پیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب : مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی پیر و جوان پیر و جوان . [ رُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قاطبةً. شیخ و شاب . همه . همگان : همه مرگرائیم پیر و جوان که مرگست چون شیر و ما آهوان . فردوسی... پیر میخانه پیر میخانه . [ رِ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میکده : پیر میخانه همی خواند معمائی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بود... پیر مرزبان پیر مرزبان . [ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . واقع در 30هزارگزی جنوب قیدار سر راه عمومی زنجان - همدان . کوهس... کلاته پیر کلاته پیر.[ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). پیر یادگار پیر یادگار. [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 20هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 3 هزارگزی جنو... پیر گریمال پیر گریمال (21 نوامبر 1912 ، در پاریس - 11 اکتبر 1996 ، در پاریس) یک مورخ، کلاسیک و لاتینیست فرانسوی بود. وی که مجذوب تمدنهای یونان و روم شد، او کارها... هندوی پیر هندوی پیر. [هَِ ی ِ پی ] (اِخ ) هندوی باریک بین . زحل . (برهان ). پیر شالیار پیر شالیار. [رِ ] (اِخ ) پیر شهریار بزبان کردی . رجوع به پیر شهریار شود. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 120). پیر قوزولو پیر قوزولو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر گوژپشت . سالخورده ٔ پشت دوتا. پیر کوچکان پیر کوچکان . (اِخ ) دهی از دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. واقع در 62هزارگزی جنوب بمپورو 1هزارگزی خاور شوسه ٔ بمپور به چاه بهار. کوهس... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود