اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیش

نویسه گردانی: PYŠ
پیش . (اِ) ضمه و تلفظ آن «اُ» باشد. ضم ّ (حرکت ). رفع (اِعراب ). یکی از سه حرکت حروف ، دو حرکت دیگر زبر یا فتح و زیر یا کسر است . نیز رجوع به تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 55 فصل تاریخ حرکات حروف شود.
- پیش دادن ؛ مضموم خواندن . رجوع به پیش دادن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
پیش تاختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بجلو تاختن . برابر رفتن بشتاب . تاختن قبل از دیگران .
پیش پرداخت . [ پی پ َ ] (اِ مرکب ) مساعده . پولی که قبل از موعد مقرر بعنوان مساعده دهند کارگران یا حقوق بگیران را.
پیش بیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پیش بین . مقابل اول بین . آخربین . احتیاطکار. محتاط. دوربین . مآل اندیش : ببخشید یک بدره دینار زردبدان...
پیش اندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پیش اندیش . عمل پیش اندیش . پیش بینی . پیشگوئی . تقدمةالمعرفة: اندیشه را مقدم گفتار خویش دار......
پیش آوریده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پیش آورده . رجوع به پیش آورده شود.
پیش افتاده . [اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سبقت گرفته . جلو افتاده . تقدم جسته . || که مهم نباشد، پیش پا افتاده . مبتذل . که درخور اهمیت نبود. ...
پیش افطاری . [ اِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک که روزه دار در اول افطار خورد پیش از شام . آنچه که از حلواو خرما و نان خشک در اول افطا...
پیش آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوریدن . رجوع به پیش آوریدن شود. || به حضور آوردن . به نزدیک آوردن . به خدمت آوردن . بردن نزد... : ...
پیش خرکردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن پیش از موعد. ابتیاع کردن قبل از فرارسیدن هنگام معهود آن .
پیش خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بحضور خواستن . گفتن که نزدیک آید : ز اندیشه شد شاه را پشت راست فرستاده و درج را پیش خواست . فردوسی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.