تن
نویسه گردانی:
TN
تن . [ ت ُ ] (اِ)... تون و کوره ٔ حمام . (ناظم الاطباء). رجوع به تون و گلخن شود. || کوره ٔ شیشه گری . (ناظم الاطباء). || گل زردی که در رنگ آمیزی استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تن آسای . [ ت َ ] (نف مرکب ) تن آسا. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تن آسائی ۞ آرد: آنکه تن وی معبود وی باشد : نیست با دیده ٔ بیدار ...
تن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای . تن پرست . آنکه تن و...
تن باه . [ تَم ْ ] (اِ) جوالیقی در المعرب ص 91 این کلمه را بمعنی حارس بدن و تجفاف را معرب آن می داند. و شاید تن پاه یا تن پای بمعنی برگست...
تن پرست . [ تَم ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) تن پرور و کاهل و بیکارو بیعار و کسی که به ناز و نعمت خود را پروراند. (ناظم الاطباء). تن پرور. تن آسای . (آ...
تن زدن . [ ت َ زَ دَ ](مص مرکب ) خاموش بودن و خاموش شدن . (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از ساکت شدن است . (انجمن آرا). خاموش شدن . (غیاث ...
تن جامه . [ ت َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) لباس و پوشاک و کرته و زیرقبایی . (ناظم الاطباء) : در حال سی دینار فرستاد که این را به بهای تن جامه ...
تن شناس . [ ت َ ش ِ ] (نف مرکب ) بمعنی طبیب عموماً و نام یکی از طبیبان که در خدمت جمشید جم تقرب و ملازمت داشته . (انجمن آرا) (آنندراج ). ت...
تن آسائی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) رفه .(منتهی الارب ). تن آسانی . (ناظم الاطباء) : تن آسائی و کاهلی دور کن بکوش و ز رنج تنت سور کن . فردوسی .تن ...
در در تن . [ دِ رِ دِ رِ ت َ ] (اِ) کلمه ای است که خنیاگران و نغمه سرایان در کار عمل خوانند، و آن نوعی از خواندن است که با طبول و ضرب باشد...
رویین تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) آنچه از روی یا برنج ساخته شده باشد : از من چه عجب که هاون رویین تن از یار جفادیده به آواز آید. سعدی . || که...