چیدن
نویسه گردانی:
CYDN
چیدن . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابوالعباس بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، در 13هزارگزی شمال خاوری باغ ملک و 10هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک به قلعه تل واقع است . 200 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ ابوالعباس آبیاری میشود محصولش غلات ، برنج ، انار و بلوط است . اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. ساکنینش از طایفه ٔ جانکی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رطب چیدن . [ رُ طَ دَ ] (مص مرکب ) رطب بازکردن از نخل ؛ چیدن خرمای تازه : در آن باغ رفته رطب چیدمی وزو دادمی هر که را دیدمی .نظامی (از آ...
داغ چیدن . [ دَ ] (مص مرکب )پهلوی هم قرار دادن نشان و علامت داغ . چندین نشان داغ نزدیک هم پیدا آوردن . داغ بر هم چیدن : کند سینه ٔ خویش...
دام چیدن . [ دَ ](مص مرکب ) مقابل دام بازچیدن . (غیاث ). دام نهادن .
اشک چیدن . [ اَدَ ] (مص مرکب ) کنایه از اشک پاک کردن : میکند با آستین جوهر ز روی تیغ پاک آنکه می چیند بدامن اشک از مژگان من .صائب (از آنن...
بتیغ چیدن . [ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + تیغ + چیدن ). بریدن . (آنندراج ). قطع کردن : گر تیغ شدم بخون کشیدند مراور شمع شدم به تیغ چیدند مراسی...
حروف چیدن . [ ح ُ دَ ] (مص مرکب ) چیدن حروف سربی پهلوی یکدیگر برای صفحه بندی در چاپخانه . ترتیب . حروف چینی .
خرده چیدن . [ خ ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ها و باقی مانده های چیزی را جمع کردن : مرغ از پس نان خوردن او خرده نچیدی .(گلستان ).
خوشه چیدن . [ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) کندن خوشه از شاخسار. || جمع کردن خوشه ٔ حبوبات از زمین پس از درو و خرمن : از آنم سوخته خرمن که م...
دامن چیدن . [ م َ دَ] (مص مرکب ) قطع کردن و بریدن دامن . || کناره کردن . (آنندراج ) (غیاث ). تلبب . (منتهی الارب ).- دامن اندرچیدن ؛ دوری ...
دانه چیدن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی برچیدن دانه است از زمین . (برهان ). برچیدن . (از انجمن آرا). برچیدن مرغ دانه را اززمین . التقا...