اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعص

نویسه گردانی: RʽṢ
رعص . [ رَ ] (ع مص ) افشاندن و جنباندن و حرکت دادن و کشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پریدن پوست بدن . (از اقرب الموارد). مورمور شدن پوست بدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رأس الانسان . [ رَءْ سُل ْ اِ ] (اِخ ) کوهی است به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در مکه در بین جیاد صغیر و ابوقبیس . (از معج...
مدار رأس الجدی . [ م َ رِ رَءْ سُل ْ ج َدْی ْ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در جنوب آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
حامل رأس الغول . [ م ِ ل ُ رَءْ سِل ْ ] (اِخ )نام دیگر صورت برساوش است . (جهان دانش ). برشاوش ۞ . حامل رأس الغول ، ای برنده ٔ سر غول که د...
مدار رأس السرطان . [ م َ رِ رَءْ سُس ْ س َ رَ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در شمال آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
رأس العین بومرزوق . [ رَءْ سُل ْ ع َ ن ِ م َ ] (اِخ ) جایگاهی است در جزایر جنوبی قسنطینه . (از اعلام المنجد).
رأس الرجاء الصالح . [ رَءْ سُرْ رَ ئِص ْ صا ل ِ ] (اِخ ) نام دماغه ای است در انتهای افریقای جنوبی . (از اعلام المنجد). دماغه ٔ امید نیک . (یاد...
رأس التوأم الشرقی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِش ْ ش َ ] (اِخ ) ۞ (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر دوم در شرقی ذراع مبسوطه بر سر دو...
رأس التوأم الغربی . [ رَءْ سُت ْ ت َ اَ مِل ْ غ َ ] (اِخ ) ۞ (اصطلاح فلک ) ستاره ای است از ثوابت از قدر اول در غربی ذراع مبسوطه بر سر دو...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.