اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعص

نویسه گردانی: RʽṢ
رعص . [ رَ ] (ع مص ) افشاندن و جنباندن و حرکت دادن و کشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پریدن پوست بدن . (از اقرب الموارد). مورمور شدن پوست بدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رأس الجاثی . [ رَءْ سُل ْ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) نام ستاره ای است نورانی در صورت جاثی علی رکبتیه . (از صور الکواکب ص 59). و رجوع به همان صف...
رأس التفور. [ رَءْ سُت ْ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در شمال بحرین و مغرب خلیج فارس .
رأس التنین . [ رَءْ سُت ْ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) قسمتی از تنین که بمنزله ٔ سر او توهم شده و حاوی راقص و عوائد و رُبع میباشد. (از ص...
رأس الهدهد. [ رَءْ سُل ْ هَُ هَُ ] (ع اِ مرکب ) بلغت اسکندریه قسمی از مخلصه ، و مخلصه نوعی گیاه خوشبوست از جنس بابونه . (مخزن الادویه ) (تح...
رأس المثلث . [ رَءْ سُل ْ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ). ستاره ای است روشن تر بر صورت مثلث و این عناق الارض است . (یادداشت مرحوم دهخ...
رأس الکلاب . [ رَءْ سُل ْ ک ِ ] (ع اِ مرکب ) بزرگ سگان . (ناظم الاطباء). مهتر در سگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گفته میشود: آن رأس الکلاب ...
رأس الشجاع . [ رَءْ سُش ْ ش ُ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ). چهار ستاره که بر سر شجاع جای دارند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به شجاع در همین لغت ن...
رأس الحدید. [ رَءْ سُل ْ ح َ ] (اِخ ) دماغه ای است در استان جزایر قسنطینه که عرض شمالی آن "5 ̍5 ْ37 و طول شرقی آن "21 ̍4 ْ49 میباشد. (از ق...
رأس الخزیر. [ رَءْ سُل ْ خ َ ] (اِخ ) دماغه ای است در انتهای جنوبی اسکندرون و ساحل سوریه و از سطح دریا 160 گز ارتفاع دارد. (از قاموس الاعلام...
رأس الخلیج . [ رَءْ سُل ْ خ َ ] (اِخ ) دهکده ای است در مغرب مصر که در آن حبوب و ارزن کاشته میشود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.