اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعص

نویسه گردانی: RʽṢ
رعص . [ رَ ] (ع مص ) افشاندن و جنباندن و حرکت دادن و کشیدن . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پریدن پوست بدن . (از اقرب الموارد). مورمور شدن پوست بدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
رأس بعلبک . [ رَءْ س ُ ب َ ب َ ] (اِخ ) شهری است در لبنان واقع در هرمل . (از اعلام المنجد).
رأس فسته . [ رَءْ س ِ ف ِ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در ساحل شمالی دریای عمان .
دایانا ارنستین ایرل راس (به انگلیسی: Diana Ernestine Earle Ross) (زادهٔ ۲۶ مارس ۱۹۴۴)؛ خواننده و بازیگر زن اهل آمریکا است. او در دههٔ شصت میلادی خوانن...
عقده ٔ رأس . [ع ُ دَ / دِ ی ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) عقدةالرأس . محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر در سر دایره ٔ مفروضه . رجوع به عقدة و عقده و عقدتین ...
ذومائة رأس .[ م ِ ءَ ت َ رَ ءْ ] (ع اِ مرکب ) ذومائة شوکة. قرصعنة. و آن گیاهی است طبی . ۞
رأس البشنک . [ رَءْ سُل ْ ب َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اسب نری که جلو قافله باشد و سر آن را با زنگوله ها و پر مرغ می آرایند و آن با کبر و ناز حرکت ...
رأس الاکحل . [ رَءْ سُل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
رأس الحمار. [ رَءْ سُل ْ ح ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حضرموت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
اصحاب رأس . [ اَ ب ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) ابن الندیم هنگام بحث درباره ٔ حرانیان از گفته ٔ مأمون خطاب به آنان گوید: فانتم اذاً الزنادقة عبدةالا...
رأس الجبار. [ رَءْ سُل ْ ج َب ْ با ] (اِخ ) اصطلاح فلک ). رأس الجوزاء. آن هقعه است نزد منجمان . (از صور الکواکب ص 286). و رجوع به رأس الجوزا...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.