شاة
نویسه گردانی:
ŠA
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
حسن شاه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن شرف الدین بقالی عجمی . درگذشته ٔ 905 هَ . ق . شاعر سلطان . او راست : حاشیه برشرح مطالعالانوار و شرح حکمةالعین ...
حسن شاه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) رکن الدین . وزیر شاه شجاع بود. (رجال حبیب السیر ص 78).
خرم شاه . [ خ ُرْ رَ ](اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. این ده درجلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات ومحصول آن غلا...
پل شاه . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) محلی در حوالی کرمانشاه . رجوع شود به مجمل التواریخ گلستانه ص 168.
تخت شاه . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی در بخش اسدآباد شهرستان همدان است که در سی وسه هزارگزی جنوب هوله قرار دارد. کوهستانی و سردسیر...
تخت شاه . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان قرار دار...
شاه آبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شاهابه بمعنی شاهاب (و شاه آب ) باشد. رجوع به شاهاب شود.
شاه بوی . (اِ مرکب ) بمعنی عنبر است . بعضی گویند از گاو بهم میرسد چنانکه مشک از آهو. (برهان ). عنبر باشد. (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). و آن ...
شاه بوف . (اِ مرکب ) بوف بزرگ . فهد اللیل . و او شاخ دارد. (یادداشت مؤلف ). خرکوف . بوم بزرگ .
شاه بلوت . [ ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به شاه بلوط شود.