شاة
نویسه گردانی:
ŠA
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
شاه بو. (اِ مرکب ) رجوع به شاه بوی شود.
شاه بیت . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بیتی از غزل و یا قصیدتی که از فردها و ابیات دیگر آن غزل یا قصیده بهتر باشد. (از فرهنگ نظام ). بیتی که از ...
ره شاه . [ رَه ْ ] (اِمرکب ) شاهراه و راه گشاده و بزرگ . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ). رجوع به راه شاه و شاهراه شود.
شاه دژ. [ دِ ] (اِخ ) قلعه ای که در سال 360 هَ . ق . به دست نصربن حسن بن فیروزان دیلمی در کوه شهریار بنا گردید. (از معجم البلدان ).
شاه دژ. [ دِ ] (اِخ )نام قلعه ای به مازندران . رابینو نویسد: استندار جلال الدوله اسکندر در 21 ذی الحجه 746 هَ . ق . اطراف شهررویان [ کجور ] را...
شاه رش . [ رَ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه ارش است یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی ک...
شاه ستا. [ س ِ ] (نف مرکب ) شاه ستای . ستاینده ٔ شاه . اوکه شاه را ستاید. مداح شاه . رجوع به شاه ستای شود.
شاه فر. [ف َ ] (ص مرکب ) دارای جاه و جلال شاهانه : کف و ساعدش چون کف شیر نرهشیوار و موبددل و شاه فر.فردوسی .
شاه فش . [ ف َ ] (ص مرکب ) شاه وش . شاه مانند. نظیر شاه در بلندی و مقام . همچون شاه . همانند شاه : نهانش همی داشت تا هفت سال یکی شاه فش گشت...
شاه فوت . (اِ مرکب ) هشتک . سوت . صفیر. (یادداشت مؤلف ).