اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شدن

نویسه گردانی: ŠDN
شدن . [ ش َ/ ش َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۵ ثانیه
لوس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نُنُر شدن .
ماهر شدن . [ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حاذق و کاردان شدن . در تداول عامه ، زیر چاق شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نبالة؛ ماهر شدن به کاری ...
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. م...
مجدر شدن . [ م ُ ج َدْ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دچار آبله شدن . آبله نشان شدن : نه مه غذای فرزند از خون حیض باشدپس آبله در آرد صورت شود مجدر....
مجرد شدن . [ م ُ ج َرْ رَش ُ دَ ] (مص مرکب ) تنها شدن . یگانه و منفرد شدن . جدا شدن از کسی یا چیزی . منقطع و دور شدن : وین جان کجا شود چو مجرد ...
گنگ شدن .[ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لال شدن . خَرَس : هرکه تو را هجو گفت و هجو تو برخواندروز شهادت زبان او بشود گنگ . منجیک .تیره شد آب و گشت...
گوی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد.(از برهان قاطع) (از آنندراج ). || کنایه از دوتا شدن قامت ...
گندا شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گندیده شدن . گندیدن . بدبو شدن . عفن ومتعفن شدن . اِنتان . اِصنان . (تاج المصادر بیهقی ).
لعل شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرخ گشتن . برنگ لعل درآمدن : برادر جهان بین من سی وهشت که از خونشان لعل شد خاک دشت . فردوسی .ای حمیرا...
لخت شدن . [ ل ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن بیرون کردن . کندن لباس بتمامی . کندن همه ٔ جامه چنانکه گاه ورود به حمام .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.