گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کار نویسه گردانی: KAR کار. (اِخ ) ۞ الفونس ، ادیب فرانسوی متولد در پاریس نویسنده ٔ انتقادی و مطایبه ای (1890 - 1808). مؤلف کتاب : «زیر درختان زیزفون ۞ » و رسالات ماهیانه ٔ «زنبورها» ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی کار دستی کار دستی . [ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عمل یدی . کاری که با دست کنند. || (اِ مرکب )نام ماده ای از مواد درسی در آموزشگاهها که دانش آمو... کار رفتن کار رفتن . [ کارْ، رَ ت َ ](مص مرکب ) از پیش رفتن کار. (آنندراج ) : از سر کوی تو هر کو به ملالت برودنرود کارش و آخر به خجالت برود. حافظ (ازآن... کار بردن کار بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن امور : مردی بود نام او سوفرای ، مردی بزرگوار بود اندر عجم از فرزندان منوچهر بود... فیروز را بر وی... کار بزرگ کار بزرگ . [ رِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطب . (ترجمان القرآن ) (دهار). جلل . فری ّ. خطر. کار بستن کار بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) اِعمال . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). استعمال . (زوزنی ). ایجاف . (ترجمان القرآن ). بعمل آوردن . (آنندراج ). ب... کار دادن کار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) (بکسی ...) کنایه از کار فرمودن . (آنندراج ). گردش کار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کار دادن funktionieren چیزی کار می دهد، از کار نیفتاده، فعال است. حنطه کار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نیمه کار نیمه کار. [ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. در 18هزارگزی شرق حسن آباد سوگند و 2هزارگزی رودخانه ٔ قزل اوزن و در منطق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۳۶ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود