نیک
نویسه گردانی:
NYK
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۰ ثانیه
نیک روشی . [ رَ وِ ] (حامص مرکب ) نیک روش بودن .
نیک و بد. [ ک ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیر و شر. خوش و ناخوش . راحت و رنج . زیبا و زشت : سه پاس تو چشم است و گوش و زبان که زاین سه ...
نیک وفائی . [ وَ ] (حامص مرکب ) خوش عهدی . وفای به عهد : با هرکه وفا کرد وفا را به سر آوردبس نیک بود در ملکان نیک وفائی .منوچهری .
نیک معاشی . [ م َ ] (حامص مرکب ) زندگانی مرفه داشتن . || خوش گذرانی . (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نیک مزاجی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) نیکومزاجی . دارای مزاج سالم بودن . || خوش خویی . خوش مشربی . (فرهنگ فارسی معین ).
نیک منظری . [ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) خوب روئی . نیک منظر بودن : او را نظیر نبود در نیک مخبری او را شبیه نبود در نیک منظری .فرخی .
نیک نژادی . [ن ِ ] (حامص مرکب ) اصالت . نیک گوهری . نیک نژاد بودن .
نیک نهادی . [ ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) خوش طینتی . نیکوفطرتی . نیک نهاد بودن : به جوانمردی و تشریف نوازی مشهوربه توانگردلی و نیک نهادی مشهود. س...
نیک دیانت . [ ن َ ] (ص مرکب ) پرهیزگار. متقی . خداترس . پارسا. (ناظم الاطباء). متدین . پاکدین . (فرهنگ فارسی معین ).