نیک
نویسه گردانی:
NYK
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نیک رفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) نیکوروش . که رفتاری خوب و پسندیده دارد. خوش رفتار.
نیک سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) فروسیت . مهارت در سوارکاری : پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست نزد سواران همه به نیک سواری .فرخی .
نیک سگالی .[ س ِ ] (حامص مرکب ) خوش نیتی . خیرخواهی : گردون نسگالد به جز از نیک تو زیرااندر دل تو نیست به جز نیک سگالی .سوزنی .
نیک سرشتی . [ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) خوش طینتی . نیکونهادی .
نیک سیرتی . [ رَ ] (حامص مرکب ) پاک نهادی . پاکدلی . نیکوسیرتی . نیک سیرت بودن . رجوع به نیک سیرت شود.
نیک طینتی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نیک ذاتی . نیک سرشتی . (فرهنگ فارسی معین ).
نیک عاقبت . [ ق ِ ب َ ] (ص مرکب ) عاقبت به خیر. نیک سرانجام . خوش عاقبت : فرزند نیک بخت تو نزد خدا و خلق همچون تو نیک عاقبت و نیک نام باد.سعدی .
نیک فرجام . [ ف َ ] (ص مرکب ) عاقبت به خیر. (یادداشت مؤلف ). نیک سرانجام . (آنندراج ). خوش عاقبت : یکی را زشت خوئی داد دشنام تحمل کرد و گفت ای...
نیک فعالی . [ ف ِ ](حامص مرکب ) نیک فعال بودن . نیکوکرداری : از نیک فعالی است همه خلق ستوده یا از تو ستوده ست همه نیک فعالی .سوزنی .
نیک فطرتی . [ ف ِ رَ ] (حامص مرکب ) نیک طینتی . خوش ذاتی .