نیک
نویسه گردانی:
NYK
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نیک سیرت . [ رَ ] (ص مرکب ) خوش خلق . (ناظم الاطباء). خوش خو. (فرهنگ فارسی معین ). پارسا. (ناظم الاطباء). آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد. (ف...
نیک بیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نیکوبیان .
نیک سودا. [ س َ ] (ص مرکب ) خوش معامله : متاع هوش به بازار گرم گل برسان در انتظار نشسته ست نیک سودائی . رضی دانشی (از آنندراج ).- امثال :نی...
نیک سرشت . [ س ِ رِ ] (ص مرکب ) خوش طینت . خوش فطرت . نیکونهاد. (یادداشت مؤلف ).
نیک سگال . [ س ِ ] (نف مرکب ) خیرخواه . (ناظم الاطباء). نیک خواه . نیک اندیش : فلک مطیع تو بادا و بخت نیک سگال خدای ناصر تو باد و روزگار معین . ف...
نیک سوار. [ س َ ] (ص مرکب ) فارس . سوارکار ماهر. رجوع به نیک سواری شود.
نیک رایی . (حامص مرکب ) نیک اندیشی . (فرهنگ فارسی معین ) : همه دیانت و دین ورز و نیک رایی کن که سوی خلد برین باشدت گذرنامه . شهید.ای مایه ...
نیک روزی . (حامص مرکب ) خوشبختی . بهروزی . سعادت . نیک روز بودن : که شو زود بردار از او بند سخت نویدش ده از نیک روزی و بخت . شمسی (یوسف و زلیخ...
نیک ستون .[ س ُ ] (ص مرکب ) استوار. قائم : مثل سلطان چون خیمه ٔ محکم نیک ستون است . (تاریخ بیهقی ص 386).
نیک رویی . (حامص مرکب ) نیک رو بودن . رجوع به نیک رو شود.