نیک
نویسه گردانی:
NYK
نیک . [ ن َ ] (ع مص ) گاییدن زن را. (از منتهی الارب ). جماع کردن . (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). صحبت . (از نصاب ). مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت . مباشرت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
نیک بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) سعید. مسعود. دولت یار. خوش بخت . کام روا. سعادتمند. مفلح : نیک بخت آن کسی که داد و بخوردشوربخت آنکه او نخورد و ندا...
نیک باز. (نف مرکب ) مجود. (السامی ). نیک کار. (آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. (ناظم الاطباء).
نیک بین . (نف مرکب ) که به نیکی های دیگران نظر کند و بدی ها را نادیده گیرد. مقابل عیب بین : نیک دل باش تا نیک بین باشی . (قابوسنامه ).جز ا...
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) ۞ رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی د...
کار نیک . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خصله . (دهار). معروف . حسنه .
نیک آمد. [ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اقبال . مساعدت بخت . مقابل ادبار. (یادداشت مؤلف ) : نیک آمد و بدآمد خلق خدای از اوست نصرت به جز...
نام نیک . (اِخ ) از دهات دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود است ، در 15 هزارگزی شمال غربی نردین . در منطقه ٔ کوهستانی و جنگلی سردسیر مالا...
نیک اسب . [ اَ ] (ص مرکب ) نیک اسبه .رجوع به نیک اسبه شود : پس از شکستن لشکر مبارزان نیک اسبان به دم رفتند. (تاریخ بیهقی ص 692).
نیک اصل . [ اَ ] (ص مرکب ) نژاده . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.