هال
نویسه گردانی:
HAL
هال . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان افسانه ای هندوستان : چنین گویند که هال از فرزندان سنجواره بود، پسر جیدرت (جیدرتهه مهابهارتا) دخترزاده ٔ دهرات (دهتراشتر) ملک و به زمین هندوستان ملک یافت ، آن جایگاه که جیدرت و دسل و ایشان کرده بودند و سخت بزرگ گشت وجایگاه نیکو ساخت و شهرها و بدان زمین جامه های نیکویافتندی و... (مجمل التواریخ و القصص صص 118-120).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شوريده حال .[ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دیوانه و مجنون . (از ناظم الاطباء). || آشفته . مجذوب . شیدا : یکی پیش شوریده حالی نوشت که دوزخ تمنا کنی ی...
زبان حال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. (ناظم الاطباء)...
حال و روز. [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . وضع زندگی : حال و روزش بد است .
علی ای حال . [ ع َ لا اَی ْ ی ِ ل ِن ْ ] (ع ق مرکب ) به هر حال . به هرتقدیر. در هر صورت . (ناظم الاطباء).
این دو واژه عربی است و آریایی جایگزین، این است: اواهس ávâhas (پارتی)**** فانکو آدینات 09163657861
حال و ملکه . [ ل ُ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوع دوم (از کیفیت )، کیفیات نفسانی بود، و آنرا حال و ملکه خوانند. و نام این ن...
حال بد زدن . [ ل ِ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حال بد کردن : بمردن خویش را چون فال بد زدهمان فال بد او را حال بد زد.امیرخسرو.
حال گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تغییر یافتن حال . متغیر شدن حال . (غیاث ) : همین بسست که گردد زبان و حال بگرددفصاحت سخن عشق صرف و ...
حال مؤکده . [ ل ِ م ُ ءَک ْ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الحال المؤکدة هی التی لاینفک ذوالحال عنها مادام موجوداً غالباً، نحو زیدٌ ابو...
از این سه واژه، دو واژه ی آن (حال اجرا) عربی است؛ پارسی جایگزین هر سه واژه این است: وَرتَمان که از سنسکریت وَرتَمانا ساخته شده است. مثال: «این پروژه د...