مانا
نویسه گردانی:
MANA
مانا. از بن "مضارع ماندن + ا " تشکیل شده و صفت مشبهه ساخته است. به معنای همیشگی و جاویدان و ماندنی است.
مثال : امیدوارم همیشه مانا باشید.
(فیزیک) ماندنی؛ ویژگیِ جسم و یا حالت در وضعیتِ سکون از دید ناظر. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Stationary می باشد. در اینجا کلمهٌ سکون به مفهوم علمی و جامع آن به کار رفته است.
برای مثال، آونگ یک ساعت دیواری که به صورت دقیق در حال یک حرکت متناوبی می باشد، در یک حالت مانا می باشد، اگر چه این حالت یک حالتِ سکونِ مطلق نمی باشد.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مانع. [ ن ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی است . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نامی از نامهای خدای تعالی به معنی ناصر ا...
مانع. [ ن ِ ] (اِخ ) ابن المسیب بن المقدادبن بدران المری الذهلی الوائلی متوفی به سال 860 هَ . ق . امیر نجد و نواحی آن بود. وی جد دوم امیر ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپاک (ویپ از سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ = منع + پسوند «اک»)
نِژیداک، نِژیدار (نِژید از سنسکریت: نِشیدهَ= منع + پسو...
معناً. [ م َ نَن ْ ] (ع ق ) از حیث معنی . از حیث مضمون . مقابل لفظاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مقابل صورةً. (یادداشت به خط مرحوم د...
بی مانع. [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از:بی + مانع) آزاد. بی بازدارنده . رجوع به مانع شود.
بی معنا. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + معنا = معنی عربی ) بی معنی : چون طوطیان شنوده همی گویی تو بربطی بگفتن بی معنا.ناصرخسرو.رجوع به بی معن...
مانع شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جلوگیری کردن . منع کردن . بازداشتن : هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو).بزرگانی ک...
مانع آمدن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مانع شدن . مانع گردیدن . جلوگیر شدن : از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نوبخشد ترا عقل کهن . (مثنوی چ خاور ص ...
مانع داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) مواجه با اشکال بودن . سد و بند بر سر راه داشتن . مجاز نبودن . اشکال داشتن : مانعی ندارد (در تداول فارسی مع...
واژه "Meaning" در لغت بهمعنای «معنی دادن یا داشتن، نشانه چیزی بودن و یعنی» است.[1]
بحث معنی، از مباحث بنیادین در حوزه ارتباطات بر اساس مکتب مبادله ...