۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ...
زمین . [ زَ ] (ع ص ) برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَمنی ̍. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کسی ک...
زمین . [ زُ م َ ] (ع اِ) اندک وقت و گاهی به تراخی اراده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مصغر زمان ، اندک وقت و وقت کمی : لقیته ذات الزمین...
زمین . [ زَ ] (اِخ ) سیاره ای که ما در آن منزل داریم واز آن نشو و نما می کنیم ... در مدت 24 ساعت یکدفعه بر دور خود می گردد و در مدت 365 روز ...
زمین در. [ زَ دَ ] (نف مرکب ) شکافنده ٔ زمین : یکی جانور بد رونده ز جای به سینه زمین در به تن سنگسای . اسدی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زمین کن . [ زَ ک َ ] (نف مرکب ) که زمین را شکافد و سوراخ کند چون سیل و جز آن : ز صحرا سیلها برخاست هر سودرازآهنگ و پیچان و زمین کن . منوچهری ...
هم زمین . [ هََ زَ ] (ص مرکب ) هم وطن . دو تن که در یک زمین یا در یک سرزمین زیست کنند : جملگی گشتند بیزار و نفور از صحبتم همزبان و همنشین و ...
شی یا وسیله ای که از طریق زمین جابجا شود.
ظل زمین . [ ظِل ْ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است . (برهان قاطع).
گاو زمین . [ وِ زَ ] (اِخ ) گاوی که زمین بر پشت او است و آن گاو بر پشت ماهی است . (غیاث ) (آنندراج ). در اساطیر آورده اند که زمین بر دو شاخ ...