مجاز
نویسه گردانی:
MJAZ
(majâz) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: مابیز mâbiz (مانوی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مجاز. [ م ُ ] (ع ص ) اجازه داده شده و اذن داده شده . (ناظم الاطباء). آن که دستوری دارد. مأذون . با رخصت .رخصت داده شده . رخصت یافته . مر...
مجاز. [ م َ ] (ع اِ) راه گذر. (منتهی الارب ). راه گذر و راه و طریق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه و جای گذشتن . (غیاث ) (آنندراج ). ...
مجاز. [ م َ ] (ع مص ) بگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن از جای . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || پس افکندن چیزی را به رفتن از چیز...
مجاز. [ م َ ] (اِ) (محرف مزاج ) در تداول عامه ، مزاج . (فرهنگ فارسی معین ) : دیگر اراده این بود که در کورنش آخر احوال خود را به پادشاه جمج...
مَجاز یا شیوه بیان مجازی عبارت است از به کارگیری واژه و سخن را در معنای دیگر و غیرواژگانی آن. در شیوه بیان مجازی بطور معمول بین معنای حقیقی و معنای مج...
مجاز مرسل(خلاصه گویی) یکی از آرایههای ادبی کهن است و به "ارادهٔ جزء به کل یا کل به جزء"اشاره دارد. یعنی اگر اشارهای به جزء میکنیم منظورمان کل است و...
مجاز شمردن . [ م َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) غیر حقیقی پنداشتن : نالیدن عاشقان دلسوزناپخته ، مجاز می شمارد.سعدی .