گیر
نویسه گردانی:
GYR
گیر /gir/ معنی ۱. = گرفتن ۲. گیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبگیر، آفتابگیر، گریبانگیر. ⟨ گیرودار: [مجاز] ۱. آشوب؛ هنگامه. ۲. مشغله؛ گرفتاری. فرهنگ فارسی عمید. /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// مترادف و متضاد ۱. بست، بند، قید ۲. گرفتاری فعل بن گذشته: گیر افتاد بن حال: گیر افت دیکشنری انگلیسیترکیعربی bite, block, catch, corners, entanglement, hitch, holdup, jam, knot,wedged, stuck
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گیر وبند. [ رُ ب َ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) از دو فعل امر «گیر» و «بند» و به معنی گیر و دار یا جنگ و رزم و درهم افتادگی دو سپاه یا دو دسته م...
گیر و دار. [ رُ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از: دو فعل گیر (گرفتن ) به اضافه ٔ واو عطف و فعل دار (داشتن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اخذ...
ده و گیر. [ دِ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد. (ناظم الاطباء). دادن و ستدن . بده و بگیر. (از شرفنامه ٔ منیری ). || ده و دار. (ناظم ال...
دار و گیر. [ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) امر از داشتن و گرفتن . || جاه وجلال و شوکت . (ناظم الاطباء). کرّ و فرّ : یکی حمله بردند بر سان شیرب...
زبانه گیر. [ زَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ زبانه . خاموش کننده ٔ شعله . || در این بیت مسعودسعد کنایت از بمراد شدن روزگار، خاموش گشتن فتن...
روباه گیر. (نف مرکب ) آنکه یا آنچه تواند روباه را گرفتار کند. و بمجاز، آنکه در حیله گری و نیرنگ بازی بر روباه پیشی جسته باشد : و آگهیش نه ...
روزه گیر. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) روزه گیرنده . صائم .
خانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بازی چهارم از هفت بازی نرد ۞ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) : گفتی که ز خا...
دشنام گیر. [ دُ ] (نف مرکب ) دشنام گیرنده . آنکه دشنام شنود و بجوش نیاید. (آنندراج ). آنکه در زیر فحش و بد گفتن آرام می گیرد. (ناظم الاطباء) ...
دقیقه گیر. [ دَ قی ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دقیقه گیرنده . خرده گیر. ایرادگیر. منتقد. (فرهنگ فارسی معین ).