دیر
نویسه گردانی:
DYR
دیر dir (در برابر زود) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der (پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند) بوده است. دیر: deyr: (پرستشگاه). این واژه در سنسکریت با همین گویش به معنی بریده، دریده بوده است و بعدها در پارسی به معنی جایی به کار رفته که بریده ها از دنیا در آن جا زندگی می کنند.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دیر کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . اِبطاء. مقابل شتاب کردن (در رفتن بجایی ).
دیر قوطا. [ دَ رِ ] (اِخ )این دیر در البردان از نواحی بغداد و بر ساحل دجله واقع است بین البردان و بغداد. (از معجم البلدان ).
دیر عمان . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعة است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است . (ا...
دیر عمرو. [ دَ رِ ع َ رْ ] (اِخ ) رشته کوهی است در طی ، نزدیک قریه ٔ جو و ذکر آن در اشعار زهیر آمده است . (از معجم البلدان ).
دیر شبرا. [ دَ رِ ش ُ] (اِخ ) نام دیری در غربیه مصر. (از تاج العروس ).
دیر صوما. [ دَ رِ ] (اِخ ) دیری در نزدیکی ملطیه بر سر کوهی واقع شده و به قلعه ای ماند. (از معجم البلدان ).
دیر سعید. [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) در مغرب موصل نزدیک دجله و تل بادع قرار دارد و در این محل به سال 320 هَ . ق . میان مونس خادم و بنی حمدان ن...
دیر سوان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) دیری است از دیرهای مصر واقع در جیزه . (از تاج العروس ).
دیر سابا. [ دَ رِ ] (اِخ ) قریه ای است در موصل . (از معجم البلدان ).
دیر سابر. [ دَ رِ ب ُ ] (اِخ ) نزدیک بغداد است بین دیهیهای مزرقه و صالحیه . (از معجم البلدان ).