دست
نویسه گردانی:
DST
در پارسی واژه ی 'دست' در ساختار عباراتی یا اصطلاحاتی بکار رفته که با مفهوم همت عالی و توانمندی استادانه گره می خورده ، مانند: دست بکار شدن، دست آورد، دست به دست شدن، دست بالای دست، دستت درد نکند، دستت مریض مباد ( دسمریزا در میان عوام)، دست پر، دست داشتن در کاری، دست بر دل کسی نهادن، دست بر سینه کسی زدن، دست به دامان شدن، دستور دادن یا گرفتن، دست اندازی کردن، دست تمع، دست دوستی، دست به سینه بودن، دست بسته ، دست دارزی، دست به کمر، دست از پا درازتر، دست و پا شکسته، دست و پا کردن، دست دادن ، دست برداشتن، ووو...
واژه های همانند
۴۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
دست آخته . [ دَ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) دست درازکرده . و رجوع به دست آختن شود.
دست انبو. [ دَ اَم ْ ] (اِ مرکب ) دست انبویه . دستنبویه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) : یار دست انبو به دستم داد و دستم بو گرفت وه چه دست انب...
دست پرور. [ دَ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) دست پرورد. دست پرورده . پرورش یافته از دست . (غیاث ). پرورش یافته به دست ، مثل طفلی را که دایه اش باشد ...
دست بوسه . [ دَ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بوسه ٔ دست . بوسه که بر دست دهند مهتری را.- دست بوسه کردن ؛ بوسیدن دست . خدمت کردن . کهتری و کرنش کر...
دست پیچی . [ دَ ] (حامص مرکب ) مشت زدن . (ناظم الاطباء). پنجه کردن با کسی تازور و قوت او معلوم شود. (از آنندراج ) : کنم دست پیچی به سنجابیان...
دست پیرا. [دَ ] (ن مف مرکب ) پیراییده با دست . پیراسته با دست . پرداخته . به دست صیقلی شده . براق . زدوده : که چون آهن دست پیرای توپذیرای ص...
دست پیش . [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبقت گیری . نخست آغازی . پیشی گیری : دست پیش بدل ندارد. دست پیش زوال ندارد. دست دست پیش دستان ...
دست بازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) ملاعبة با معشوق کردن . (غیاث ). کنایه از انبساط و ملاعبت . (آنندراج ). بازی کردن و دست بر سر و روی معشوق کشیدن ...
دست بسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) کسی که دستهایش را بسته باشند. کسی که دستانش مقید باشد. مقید. بندکرده . بسته دست . دست به زنجیر ب...
دست بقچه . [ دَ ب ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بقچه ٔ کوچک و بقچه ٔ دستی . (ناظم الاطباء). رجوع به بقچه شود.