گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امدن نویسه گردانی: ʼMDN امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی زبون آمدن زبون آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) عاجز آمدن . ناتوان بودن . زبونی . عجز. ضعف : بد و نیک از ستاره چون آیدکه خود از نیک و بد زبون آید.نظامی ... شگفت آمدن شگفت آمدن . ۞ [ ش ِ گ ِ / گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) عجیب آمدن . عجیب و غریب نمودن . شگفت انگیز بنظررسیدن . تعجب آور دیدن . (یادداشت مؤلف ). عار... شکست آمدن شکست آمدن . [ ش ِ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شکست رسیدن . مغلوبیت دست دادن . هزیمت یافتن . (یادداشت مؤلف ) : به چیزی که بر ما نیاید شکست بکوشی... سرفراز آمدن سرفراز آمدن . [ س َ ف َ م َ دَ] (مص مرکب ) مفتخر شدن . به خود بالیدن : پیش شمعرخش چو پروانه سر ببازند و سرفراز آیند.عطار. فیروز آمدن فیروز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیروز آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). پیروز شدن . رجوع به فیروز شدن و فیروز گشتن شود. فسوس آمدن فسوس آمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) حیف آمدن . دریغ داشتن از کاری : بجز بر آن صنمم عاشقی فسوس آیدکه جزبر آن رخ او عاشقی کیوس آید (کذا).... گروه آمدن گروه آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) جمع شدن . گرد آمدن : که لشکر به یک جا گروه آمدندشدند از خصومت ستوه آمدند.نظامی . گرفتار آمدن گرفتار آمدن . [ گ ِ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . مبتلا شدن . گیر افتادن : چنین بود ماهوی را رای و راه که آید بدانسان گرفتار شاه . فردوسی .گ... ناخوش آمدن ناخوش آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) پسند نکردن . (ناظم الاطباء). خوش نیامدن . بد آمدن . خوش نداشتن . نپسندیدن . استبشاع . اعتناف .ن... گشاده آمدن گشاده آمدن . [ گ ُ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مفتوح شدن . مسخر شدن : تا آنگاه که حصار به شمشیر گشاده آمد. (تاریخ بیهقی ). بر جانب هندوستان... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ صفحه ۲۱ از ۲۸ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود