گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امدن نویسه گردانی: ʼMDN امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه واژه معنی نبشته آمدن نبشته آمدن . [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نوشته شدن : کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). نامه ها و مشاف... نزدیک آمدن نزدیک آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . اقتراب : بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شد ... نشسته آمدن نشسته آمدن . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن . رجوع به نشستن شود. || فروکش کردن . کم شدن . تخفیف یافتن : تا باد حاسدان یکبا... مالیده آمدن مالیده آمدن . [دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مالیده شدن . گوشمال یافتن . تنبیه و مجازات شدن : تا آن قوم را که چنان نافرمانی کنند و بر رأی ... کراهیت آمدن کراهیت آمدن . [ ک َ ی َ / هی ی َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناپسند آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). نفرت دست دادن : چون به تخت بنشست مردمان را کراهی... کوت-ه آمدن کوت-ه آمدن . [ ت َه ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه آمدن شود. غلغلک آمدن غلغلک آمدن . [ غ ِ غ ِ ل َ م َ دَ ] (مص مرکب ) غلغلک آمدن کسی را؛ به خنده افتادن از غلغلک :غلغلکش آمد. غلغلکش نیامد. رجوع به غِلغِلَک شود. شناخته آمدن شناخته آمدن . [ ش ِ ت َ / ت ِم َ دَ ] (مص مرکب ) معرفت حاصل گشتن . شناخته شدن : این چند نکت از مقامات میر مسعود.... اینجا نبشتم تا شناخته ... چاپاری آمدن چاپاری آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بسرعت و شتاب آمدن . بیرون آمدن بیرون آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نقیض درون رفتن . (برهان ). خارج شدن . (ناظم الاطباء). برون آمدن . بدر شدن : شکمش درد گرفت و بس ثِفل از... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ صفحه ۲۳ از ۲۸ ۲۴ ۲۵ ۲۶ ۲۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود