دعق
نویسه گردانی:
DʽQ
دعق . [ دَ ] (ع مص ) سخت سپردن و کوفته کردن راه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن ناف مشک را. (از منتهی الارب ). پراکنده کردن «غارة» را. (از اقرب الموارد). || پاشنه زدن اسب را تا شتاب رود. (از منتهی الارب ). دواندن و به هیجان آوردن و رماندن اسب را. (از اقرب الموارد). || برانگیختن . || رمانیدن .(از منتهی الارب ). || پامال کردن شتران حوض را تا شکسته گردد کناره های آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوفته و پاسپرده کردن . (از منتهی الارب ). || کاملاً بقتل رسانیدن کسی را. || گشادن راهی برای آب و بجریان انداختن آن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || دق و کوبیدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۵ ثانیه
قره جه داغ . [ ق َ رَج َ ] (اِخ ) یکی از ولایات آذربایجان است . آذربایجان معمولاً به چند ناحیه ٔ مجزی تقسیم میشود که برحسب نظریات والی وقت...
داغ نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن داغ . داغ کردن : بزم صحبت گرم خواهی شمع آیین برفروزداغ را در سینه بنشان ناله را آواز کن .مخل...
داغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل ...
داغ افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لک ساختن . رنگی خلاف رنگ متن پدید آوردن . ملکوک کردن . || پیدا آوردن جای سوختگی . جای داغ پدیدار ک...
داغ بلندان . [ غ ِ ب ُ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نشانی باشد که به سبب سجده کردن بسیار در پیشانی مردم بهم می رسد. (ازبرهان ) (ا...
داغ برکشیده . [ ب َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) داغ کرده : فلک چو طفل عرب طوقدار شد ز هلال که چون غلام حبش داغ برکشیده ٔ اوست .خاقانی .
داغ برچیدن . [ ب َ دَ ](مص مرکب ) دور کردن داغ (؟) (آنندراج ) : مرهم طلبم ز سینه داغم برچین از زهر بنالم شکرم پیش انداز.ظهوری .
داغ فرمودن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) داغ کردن . گفتن که داغ کنند. امر کردن که داغ بنهند بر... نشان را یا تمیز را یا مجازات را : هر کجا داغ ب...
داغ گازران . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچه ٔ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث )....
داغ گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اثر داغ پدید آوردن بر. داغ کردن : کوش تا دل بتماشای جهان نگذاری داغ افسوس بر آئینه ٔ جان نگذاری . صائ...