۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
واله شدن . [ ل ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته شدن : فاعل آن سرخ و زرد کیست چه گوئی ای شده بر قول خویش واله و مفتون . ناصرخسرو.گاه بر فر...
واصل شدن . [ ص ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن و درآمدن . (ناظم الاطباء). واصل گردیدن . || پیوستن . || در اصطلاح صوفیه ، به منتهی رسیدن و به ...
واضح شدن . [ ض ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . مسلم شدن . || اثبات شدن . || روشن شدن . از ابهام و تیرگی برآمدن .
واپس شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به عقب رفتن . پس رفتن . تأخر. (تاج المصادر بیهقی ): احجام ، واپس شدن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
واجب شدن . [ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )لازم شدن . فریضه بودن . لازم گشتن . فرض شدن . واییدن . بایستن . (ناظم الاطباء). وجوب . (تاج المصادر بیهقی ...
وارث شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) میراث یافتن . (ناظم الاطباء). وارث گشتن . برنده ٔ مرده ریگ شدن .
ویژه شدن . [ ژَ/ ژِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلوص . پاک شدن . خالص شدن .
هلاک شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن . کشته شدن . درگذشتن بر اثر سختی یا پیش آمد حادثه ای : بشد بارگی زیر پایش هلاک ولیکن نبودش به دل ...
وکیل شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از طرف کسی نماینده شدن . || به وکالت مجلس شورای ملی (اسلامی ) انتخاب شدن . || به وکالت دادگستری ...
هشیار شدن . [ هَُ ش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به خود آمدن . افاقه . (یادداشت به خط مؤلف ). ازمستی درآمدن . || هوشمند شدن : نگاه کن تن خود کز ط...