۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۰ ثانیه
معلق شدن . [ م ُ ع َل ْ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آویخته شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برکنار شدن موقت عضوی از اعضای ادارات دولتی ا...
معمور شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آباد شدن . آبادان گشتن : چنان معمور شد که چشم از تصاویر... آن سیر نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهر...
کرخت شدن . [ ک َ رَ / ک َ رِ / ک ِ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سِرشدن . بی حس شدن عضوی . خدر شدن . باطل شدن حس لمس اندامی زنده خواه به علاج و ...
کرپه شدن . [ ک ُ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیرتر از موعد کاشته شدن زرع یا کشت . (یادداشت مؤلف ). کم پشت و کم بالیده شدن کشت بسبب دیر ک...
کشتی شدن . [ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شناور شدن و شناوری کردن . (از برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). || کنایه از شنا کردن و د...
کلان شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ شدن : امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی . (تاریخ بیهقی ).هر خردی از او شد کلان و ا...
کثیف شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبوه شدن . ستبر شدن . غلیظ شدن . || چرکین و ناپاک و پژوین گشتن . (ناظم الاطباء).
قلمی شدن . [ ق َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قلمی گردیدن . نوشته شدن . رجوع به قلمی شود.
کدخدا شدن . [ ک َ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زن گرفتن . تأهل کردن . بَضع. (یادداشت مؤلف ). شوهر شدن : چنان کودک نارسیده بجای یکی زن گزین کرد...
کاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مؤثر افتادن .