اجازه ویرایش برای همه اعضا

یافتن

نویسه گردانی: YAFTN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (ز...
بو یافتن . [ ت َ] (مص مرکب ) نصیبی یافتن . بهره ای بردن : منت ایزد را که رنجم چون صبا ضایع نشدعاقبت بویی از آن سیب زنخدان یافتم . صائب (...
بار یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی رخصت و دستوری یافتن بحضور امرا و سلاطین . (آنندراج ). اجازه یافتن . پذیرفته شدن در بارگاه . رخصت دخول ی...
بقا یافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) به یافتن . افلاح . (زوزنی ) : گر خردمندبقا یافتی از سفله جهان همه عیبش هنرستی سوی دانا ببقاش . ناصرخسرو.فان...
خبر یافتن . [ خ َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مطلع شدن . پی بردن . اطلاع حاصل کردن . معلوم کردن . (آنندراج ) ۞ : برستم چنین گفت کافراسیاب چو از تو ...
خرد یافتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) صاحب خرد شدن . عاقل شدن . هوشیار شدن . دانا شدن .
خطر یافتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) عظمت یافتن . بزرگی یافتن : تن بجان یابد خطر زیرا که تن زنده بدوست جان بدانش زنده ماند زآن از او یابد...
داد یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) عدل یافتن . انصاف دیدن . بعدالت رسیدن : تا ز بیداد چشم او برهی از لب لعل او بیابی داد. فرخی .اگر این فاضل از...
داو یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نقش نشستن بمراد. بهدف رسیدن .
خود یافتن . [ خوَدْ / خُدْ ت َ ] (مص مرکب ) بدون اعانت دیگری چیزی را بدست آوردن .
« قبلی صفحه ۱ از ۱۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.