۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
کوس یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تنه خوردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدمه و آسیب دیدن : ز پای اندرآمد نگون گشت طوس ۞ تو گوئی ز پیل ژی...
فزع یافتن . [ ف َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) دچار فزع شدن . رجوع به فزع یافته شود.
کام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) در چیزی ، توفیق یافتن در آن چیز. غلبه . پیروزی . (از آنندراج ). برخوردار شدن . به مراد رسیدن . بدست آوردن مطلوب...
فرج یافتن . [ ف َ رَ ت َ ] (مص مرکب )رهایی یافتن از هم و غم و گشایش یافتن : فرج یافتم بعد از آن بندهاهنوزم به گوش است آن پندها. سعدی ....
قابو یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) فرصت یافتن . (ناظم الاطباء).
قوت یافتن . [ ق ُوْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) قوت گرفتن . نیرو گرفتن . توانا شدن : و پادشاهی قوت یافت . (گلستان سعدی ).
عزت یافتن . [ ع ِزْ زَ ت َ ] (مص مرکب ) ارجمند شدن . عزیز گشتن . دارای قدر و ارزش شدن . حرمت و اعتبار یافتن : عزیزی که هر کز درش سر بتافت به ...
عمل یافتن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) انجام گرفتن . به مرحله درآمدن . بار آمدن . پرورده شدن . درست شدن . رجوع به عمل یافته شود.
صحت یافتن . [ ص ِح ْ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) شفا یافتن . تندرست شدن . بی آهو گشتن : زآنکه صحت یافت از پرهیز رست طالب مسکین میان تب درست .مولوی...
طرف یافتن . [ طَ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بستن . موفق شدن . سود بردن : چند بار آن مخاذیل نیرو کردند در حمله ،اما هیچ طرفی نیافتند. (تاریخ بیهقی...