اجازه ویرایش برای همه اعضا

دیر

نویسه گردانی: DYR
دیر dir (در برابر زود) این واژه در سغدی: qer؛ اوستایی: dirim؛ مانوی: der (پایدار، آنچه و یا آن که زمان درازی بماند) بوده است. دیر: deyr: (پرستشگاه). این واژه در سنسکریت با همین گویش به معنی بریده، دریده بوده است و بعدها در پارسی به معنی جایی به کار رفته که بریده ها از دنیا در آن جا زندگی می کنند.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دیر طمویه . [ دَ طَم ْ وَی ْ ] (اِخ ) طمویه دهی است در مغرب نیل بمصر در مقابل حلوان و مشرف بر نیل است و اطراف آن را درختان و نخله های خرما...
دیر صباعی . [ دَ رِ ص َ عی ی ] (اِخ ) یا دیر تکریت ، درمشرق تکریت و روبروی آن واقع است این دیر مشرف بر دجله است و نزهتگاه عیاشان است . (از...
دیر صلوبا. [ دَ رِ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دیههای موصل . (از معجم البلدان ).
دیر صلیبا. [ دَ رِ ص َ ] (اِخ ) در نواحی دمشق مقابل باب الفرادیس میباشد و به دیر خالد نیز معروف است چه وقتی که خالد دمشق را محاصره کرد به...
دیر شماسی . [ دَ رِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) دیر مسیحی : روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی .نظامی .
دیر فاخور. [ دَ رِ ] (اِخ ) در اردن واقع است و محلی است که در آنجا مسیح از یوحنا معمودانی معمودیت کعب را پذیرفت . (از معجم البلدان ).
دیر فثبون . [ دَ رِ ف َ ] (اِخ ) دیری است به سامراء زیباست و خوش آب و هوا بواسطه ٔ طراوت و زیبائی مردم به آنجا میروند. (از معجم البلدان ).
دیر قسطان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) نام یکی از اعمال قوصیه است . (از تاج العروس ).
دیر قنسری . [ دَ رِ ق ِن ْ ن َ ] (اِخ ) بر ساحل فرات است از طرف مشرق در نواحی جزیره و دیار مضر و مقابل جرباس [ از توابع شام ] واقعاست بین ...
دیر قانون . [ دَ رِ ] (اِخ ) این دیر از نواحی دمشق میباشد. (از معجم البلدان ).
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۲۰ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.